9.دَدی صدام کن

4.8K 672 208
                                    

جه‌بوم به مبل لم داده بود و کانال هارو جا‌به‌جا میکرد..حوصله‌اش سر رفته بود و یونگجه هم از ظهر تا حالا از اتاقش بیرون نیومده بود..خواست‌ سراغش بره که صداشو شنید:

+جه‌بومـــی~~

با درموندگی و حالت گریه صداش زد..

جه‌بوم متوجه شد جه‌جه‌اس

_چیشده؟!

تو دستاش یه شیشه پر از آبنبات بود:

+جه‌جه نمیتونه اینو باز کنه~~

دوباره نق نق کرد..
جه‌بوم با دستاش اشاره کرد بیاد نزدیکش:

_بده من بازش کنم...اینکه گریه نداره بچهِ نق نقو!

شیشه رو ازش گرفت و براحتی بازش کرد..خواست شیشه رو بهش بده که انگار چیزی یادش اومده باشه یهو دستشو عقب کشید:

_بزار ببینم تو این آبنبات هارو بدون اجازه از تو کمد برداشتی؟!

جه‌جه لباشو آویزون کرد و چیزی نگفت..

_نفهمیدی چی گفتم؟!!..چرا بدون اجازه برداشتی؟!میگفتی خودم بهت چنتا میدادم..اینهمه آبنبات میخوای چیکار؟!..

+نهههه جه‌بومی خواهش میتُنَم..قول میدم سه تا بیشتر نخولَم(نخورم)..

_سه تااا؟! دندونات خراب میشن که بچه

جه‌جه که چشمش به آبنبات های رنگی بود و آب گلوشو قورت میداد با حالت گریه دستاشو به سمت جه‌بوم دراز کرد و گفت:

جه‌جه که چشمش به آبنبات های رنگی بود و آب گلوشو قورت میداد با حالت گریه دستاشو به سمت جه‌بوم دراز کرد و گفت:

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

+من آبنبااااات می‌خوام..بده شیشه رو

داد زد..
جه‌بوم اخم مصنوعی کرد:

_اِاِاِ پسر بَد..تا عذرخواهی نکنی بهت آبنبات نمیدم

جه‌جه دیگه کلافه شده بود..پا زمین کوبید و گفت:

+عذرخواهی بَلای(برای) چی؟!

_هم بخاطر اینکه بدون اجازه آبنبات هارو برداشتی و هم اینکه سر بزرگترت داد زدی

انگشتش اشاره‌اشو تو دهنش گذاشت و چند لحظه فکر کرد و بعد گفت:

+باچه..جه‌جه عذرخواهی می‌کنه^^..حالا بهم میدی؟!

I am just a Little࿐2jaeWhere stories live. Discover now