_اَههه قبول نیست اونجا یونگجه پیچید جلوی من وگرنه حتما اول میشدم !!!یونگجه شاکی شد:
+بمبم این بازیه و هدفشم همینه که رقابت کنیم... چه انتظاری داری؟!
حرف یونگجه منطقی بود پس بم بم فقط اخمی کرد و به حالت قهر گفت:
_حالا هرچی...
جه بوم و یوگیوم که با لبخند به دعوا و کُری بچگونه این دوتا نگاه میکردن با صدای یونگجه و زبون در آوردنش توجهشون جلب شد:
+حالا یه بازنده ضایعیای!!
جهبوم قلباً ازینکه حالا یونگجه هم درست مثل هم سن و سالاش شیطونی میکنه و دیگه اون بچه آروم و گوشهگیر نیست، خوشحال بود....
بم بم خواست سمت یونگجه حمله کنه که یوگیوم محکم گرفتش.._بچه ها بچه ها! دیگه بسه، یه بازی که این چیزا رو نداره.. یه استراحت کنیم برای دست بعد آماده باشیم.. قبوله؟؟
یونگجه و بم بم که خودشونم دنبال راهی بودن تا دعواشونو خاتمه بدن باهم سرتکون دادن و آروم تو بغل بزرگتراشون نشستن...
جه بوم از یوگیوم و بم بم ممنون بود، امشب ازشون خواسته بود بیان اینجا تا چهار نفری بازی کنن؛ سعی داشت تا میتونه یونگجه رو سرگرم کنه و اتفاقات این چند روز از ذهنش پاک بشه...
بم بم رو پاهای یوگیوم و یونگجه بین پاهای جهبوم نشسته بود، تیم ها اینجوری از هم جدا شده بودن و دسته ها در هر دور از بازی بین دو نفر از هر گروه میچرخید!
***
جه بوم همون جور که از پشت به یونگجه چسبیده بود و تقریبا بغلش کرده بود عکسایی از دکوراسیون جدید دفتر کارشو به یونگجه نشون میداد، یونگجه همزمان که عکسارو میدید بی هدف، با دکمه های دستهی تو دستش بازی میکرد... محو صفحه گوشی بودن که با صدای عجیبی مثل بوسه سرشونو بالا آوردن..!؟
و بله دور از انتظار نبود، طبق معمول بم بم و یوگیوم وقت خالی گیر آورده بودن تا همدیگرو ببوسن، البته که یونگجه اسم بوسه هاشونو «نبردِ زبان ها» گذاشته بود!
هردو با شوک به یوگبم خیره بودن؛ اینکه چجوری همیشه و تو همه شرایط انقد راحت و بیخیال بودن هنوز براشون هضم نشده بود! جه بوم اخمی کرد و یونگجه تقریبا با حسرت نگاشون میکرد! شاید فقط حسرت به بم بم؛ اینکه چقد هات و حرفهای یوگیوم رو میبوسید و انقد راحت نیازشو به زبون میآورد دلیلِ حسادتش بود...!
صدای بوسه هاشون و کم کم دستاشون که بدن همدیگرو لمس میکرد باعث میشد یونگجه با دقت و کنجکاوی به زل زدن بهشون ادامه بده، هرچند که هرچی بیشتر نگاشون میکرد بیشتر دلش میخواست!
جهبوم اومد سینشو صاف کنه تا بهشون یادآور بشه وقت بازیه اما تا اومد دهنشو باز کنه یوگیوم با چشمای پر از شهوتش همزمان که پهلو بمبم رو میمالید به جهبوم نگاه کرد:
STAI LEGGENDO
I am just a Little࿐2jae
Fanfiction✦ فیک "من فقط لیتل ام" 🍼 ✦ ژانر : لیتلاسپیس - فلاف - همخونهای اسمات - تصویرسازی با عکس و گیف ✦ کاپل اصلی : دوجه (2jae) ✦ کاپل فرعی : یوگبم - جه بوم×هانا ••• در اتاقو کامل باز کرد تا وارد بشه..جهبوم تازه تونست لباس های یونگجه رو ببینه و برای...