30.کوچولوی بامزه

1.3K 207 28
                                    

Happy 10k votes & 200 followers 🥺🍉
- ریدرای عزیزم لطفا ازینجا به بعد، فیکو با وسواس و ریزبینی بیشتری بخونید، چون قسمت های مهمی داره شروع میشه.
- چون خیلی تاخیر داشتم به جاش دو پارت آپ کردم. منو ببخشید از چاله در اومدم افتادم تو چاه⁦🤦🏻‍♀️⁩

***

مکالمه بینشون با فریاد جین یونگ قطع شد:

_جه‌جه مواظب باش!!!

جه بوم که شوکه شده بود رد نگاه جین یونگو گرفت و جه‌جه ای رو دید که روی زمین افتاده.. چشماش پر از اشک بود و شلوارش پاره شده بود، تا نگاهش به خونِ روی زانو و کف دستش افتاد زد زیر گریه...

جین یونگ که زودتر از جه بوم متوجه‌اش شده بود سریع سمتش دوید و جه‌جه رو تو بغلش گرفت،
اشک هاش تند تند از چشماش پایین میومدن و هق هق میکرد،
جین یونگ سعی میکرد آرومش کنه...کمر و‌ بازوهاشو نوازش میکرد و باهاش حرف میزد..

دیدنِ جه‌جه تو بغل جین یونگ، برای جه بومی که بالای سرشون ایستاده بود سخت بود! اما فقط اخمی کرد و چیزی نگفت، چون اینجا هیچکس کار اشتباهی نکرده بود و قصدِ جین‌یونگ فقط کمک کردن بود..

یوگیوم و بم بم هم خودشونو رسوندن و کنار جه بوم ایستادن، جه‌جه آروم یچیزی می‌گفت و هیچکس بجز جین‌یونگ متوجه حرفاش نمیشد

جین یونگ سرشو بالا اورد و به جه بوم نگاه کرد،
جه بوم که نمیدونست چه خبره سوالی سرتکون داد...

_تورو میخواد !!

جین‌یونگ با ناراحتیِ ناشی از ناکامیش تو بدست آوردن دلِ جه‌جه اینو گفت،
اون زودتر از جه‌بوم خودشو بهش رسونده بود، اون اول بغل و نوازشش کرده بود، اما بازم چیزی که جه‌جه رو آروم میکرد ددیش بود نه جین‌یونگ !

جه بوم و جینیونگ جابه جا شدن، حالا جه بوم جه‌جه ای که اروم تر شده بود رو تو بغل گرفته بود و جین‌یونگ با حسرت نگاهشون می‌کرد...

...

(چند روز بعد)

جه‌بوم لپتاپشو بست و به یونگجه ای که کنارش درحال ور رفتن با گوشیش بود نگاه کرد:

_چیه؟

+تو شرکت به اندازه کافی کار میکنم، فکر کنم بهتره زماناییکه تو خونه ام بیشتر باهات وقت بگذرونم..

چشمکی زد، یونگجه اروم خندید:

_اوم ممنون، اما اگه کار مهمی داری انجام بده، من یجورایی عادت کردم!

+هیچ چیز مهم تر از تو نیست

یونگجه خودشو جلو کشید و دست گذاشت رو سینه های جه بوم و صورتشو بوسید:

I am just a Little࿐2jaeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora