دسته چمدان را چندقدم دنبال خودش کشید. جیمین با کوله پشتی اش جلوتر ماند و حین گرفتن شماره جیهیون نگاه بین جمعیت حاضر در ایستگاه گرداند و گفت: اگه یه پسر شبیه من دیدی صدام کن نامچین.
جونگکوک نگاه به اطراف چرخاند لب خیساند: اون نیست؟
جیمین به جهت اشاره اش نگاه داد: کو؟
جونگکوک انگشت سمت نقش فرشته ای بر بیلبوردی تبلیغاتی برای یک تئاتر گرفت و جیمین لب از ذوق فشرد: خب یکی قراره تو هتل یه بوس طولانی گیرش بیاد!
جونگکوک خندید و چشمش به پسری که با کلاه کپ زرد و سوییشرت سرمه ای سمتشان می آمد برخورد.
جیهیون با لبخند خودش را به آن ها رساند و مقابلشان ایستاد: سلام. معطل که نشدین؟؟ یه کوچولو رفتم دستشویی.
جیمین با لبخند او را در آغوش گرفت: تو کل زندگیتو همونجایی، چطوری مندو؟
جیهیون او را در آغوش فشرد: از این بهتر که نمیشه احوال بپرسی.
آهسته به پشت او زد: خوشحالیتو ابراز کن که منو میبینی بچه.
_ممنون که اومدی تا باز توجه مامان و بابا رو مال خودت کنی!
جیمین با خنده نگاهش کرد و همینطور که سرشانه هایش را گرفته بود گفت: جونگکوکا، این داداش کوچولوی منه!
جیهیون با لبخندی ملیح به جونگکوک نگاه کرد و دست سمتش گرفت: آره داداش کوچولوش! جونگکوک شی، خوش اومدی.
جونگکوک با او دست داد و گفت: از دیدنت خوشحالم.
جیهیون خندید: منم همینطور، منتظر این روز بودم تا عکسای ضایع بچگی و نوجوونی جیمین رو نشونت بدم!
جیمین دست دور گردنش انداخت : جیمین؟؟ یاه، خفت میکنم!
جونگکوک با لبخند نگاهشان کرد و جیهیون با آخ گفتن خودش را از دست جیمین خلاص کرد: عایش، یذره ای ولی خیلی زور داری!
دست به سینه ماند و شاکی سر تا پایش را برانداز کرد: عایش!
جیهیون خندید و نگاه بینشان گرداند: بیاین بریم شام بخوریم بعد ببرمتون هتل، ها؟
جیمین عینک آفتابی اش را به چشم زد: موافقم. تو چی؟
به جونگکوک نگاه کرد و او ماسکش را مرتب کرد: آره ، بریم.
جیهیون چمدان را از جونگکوک گرفت و به سمتی که ماشینش را پارک کرده بود راهنماییشان کرد.
جیهیون مثل جیمین مهربان و خونگرم بود و طوری با او صحبت و چیزهای مختلف را برای هردویشان تعریف میکرد که جونگکوک به سختی میتوانست باور کند این اولین دیدارشان است.
در رستوران حین خوردن غذا جیهیون با گرفتن مشت جلوی دهان لقمه اش را بلعید و با صاف کردن گلو پرسید: خب؟ جونگکوک شی، داداش من چجور دوست پسریه؟

ESTÁS LEYENDO
𝐀𝐩𝐡𝐫𝐨𝐝𝐢𝐭𝐞|آفرودیت (𝐤𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧)
Fanfic▪︎اگه خواستنِ تو دیوونگیه، عاقل بودن حماقته! [ جئون جونگکوک، وارثِ یه خانواده سُنَتی و معروفه. اما آشناییش با پارک جیمین، افکار کلاسیکش از رابطه و ازدواج رو بهم میریزه! ] ▪︎تکمیل شده ▪︎couple: kookmin ▪︎Ganer: dram,romance,friends,smut ▪︎writer: Han...