با کوبیده شدن پرونده بع میز،چشم هاشو روی هم گذاشت و منتظر منفجر شدن مرد روبه روش موند!
بعد از چند دقیقه وقتی دید خبری نشد چشم هاشو باز کرد که با دیدن صورت مافوقش اونم درست توی فاصله ی چند سانتی متری صورتش جا خورد و هل کرده قدمی عقب برداشت که پاش به مبل گیر کرد و روش سقوط کرد!
_آخخخ خدا لعنتت... با باز کردن چشمشو و دیدن نگاه آتیشی افسر مینگ لبشو گاز گرفت و گفت:خدا لعنتم کنه... اره منظورم این بود؟؟
افسرمنگ برای ثانیه ای کوتاه از بازیگوشی ییبو خندش گرفت اما سریع خودشو جمع و جور کرد، نگاه سردشو به بازرس جوون ادارش داد و با بی رحمی گفت:وانگ ییبو یک ماه توبیخ میشی...
ییبو مثل برق گرفته ها از روی مبل بلند شد و فریاد زد:چیییی؟! توبیخ واسه چیه؟! من که کاری نکردمم...
افسر مینگ دستشو بالا آورد و گفت:مشکل همینجاست... تو هیچ کاری نکردی بازرس وانگ... با وجود اینکه بهت گوش زد کردم این پرونده چقدر مهمه اما تو پشت گوش انداختی حتی تا امروز یه گزارش دقیق برام نیاوردی...
_اما افسر مینگ من...
افسر مینگ با اخم داد زد:تو چی وانگ ییبو؟!...
دستی به موهاش کشید و نفس شو عصبانی بیرون داد وقتی آرومتر شد ادامه داد:سونگجو مسئول جدید پروندست...قراره به زودی متهم دستگیر شه... تو هم بهتره توی این یه ماه به رفتارهات فکر کنی!
ییبو با خودش فکر کرد سونگجو کیو میخواد دستگیر کنه؟! یعنی به این زودی فهمید قاتل کیه؟!
_اون کیه؟؟؟
افسر مینگ اخم کرده پرسید :اون؟! منظورت کیه؟!
ییبو با استرس پرسید:قاتل...اون کیه؟؟
افسر مینگ سمت میزش رفت و روی صندلی نشست. از روی میز پوشه ای رو برداشت و سمت ییبو گرفت.
ییبو سریع جلو رفت و پرونده رو از دستش قاپید! با باز کردن پرونده و دیدن عکس جان نفسش برید...
افسر مینگ بی توجه به ییبوی که با وحشت به عکس جان نگاه میکرد به حرف اومد و توضیح داد:دکتر شیائو جان... اون قبلا از مقتولها بابت به قتل رسوندن دوست پسرش شکایت کرده... حتی وقتی پرونده به جای نرسیده جلوی دادگاه اونها رو...
ییبو وسط حرف افسر مینگ پرید و با اخم گفت:اینا رو میدونم... فقط نمیدونم چی باعث شده بهش مضنون شید!
افسرمینگ چند ثانیه با ناباوری به صورت جدی ییبو خیره شد! متوجه نمیشد ییبو چرا همچین سوالی میپرسه... وقتی شواهد اینقدر واضح ان...
_معلوم نیست؟! طبق گزارشات کالبد شکافی... قاتل شخصیه که مهارت خاصی توی جراحی داره... اونجور که توی پرونده ذکر شده... برش قفسه ی سینه و برداشتن قلب بدون اسیب زدن به ارگانهای دیگه ی بدن همشون نشون میده قاتل یه جراح خبرست... از همه مهم تر آئودی مشکی ای ک توی صحنه ی جرم دیده شده...دکتر شیائو هم آئودی مشکی داره و آخرین و مهمترین مسئله... اون تنها کسیه که به اندازه ی کافی انگیزه واسه کشتن اون چهار نفر داشته...
YOU ARE READING
اعتماد اولین حرف عشقه...
Fanfiction❌تا اطلاع ثانوی از خوندن این فیک اجتناب کنید وگرنه در خماری میمانید... زیرا فعلا اپ نمیشه :-( ❌ وانگ ییبو بازرس شیطون اداره ی پلیس... بزرگ و کوچیک از دست شیطنت ها و اذیت هاش ارامش ندارن... مافوق بشدت سخت گیرش بهش یه پرونده میده و ازش میخواد تا قاتل...