پرونده ی توی دستشو روی میز گذاشت و کلافه چنگی به موهاش کشید! دقیقا یه هفته بود هیچ خبری از جان نداشت و این اذیتش می کرد!
نمیدونست باید چیکار کنه و از کی کمک بگیره! دلش شور می زد و میترسید جان بلای سر خودش بیاره!
هوف کلافه ای کشید و سرشو روی میز گذاشت! چشم هاشو بست و سعی کرد کمی ذهنش رو آروم کنه!
_دکتر کانوات...
سرشو بالا گرفت و با دیدن رییس بخش از جاش بلند شد!
آقای لی نگاهی به داخل اتاق انداخت و پرسید:از دکتر شیائو خبری نشد؟!
گالف آهسته لب زد:نه...
آقای لی قیافه ی متفکری گرفت و با خودش زمزمه کرد:عجیبه... اون هیچوقت بدون اطلاع غیبت نداشت... از سمتی چند روز پیش از اداره ی پلیس اومده بودن سراغشو میگرفتن!
گالف با تعجب به دکتر لی خیره شد و پرسید:چی؟! پلیس؟! چرا؟! چه اتفاقی براش افتاده؟!... یعنی... یعنی ممکنه چیزی شده باشه؟!
دکتر لی دستشو روی شونه ی همکار جوونش گذاشت :منم نمیدونم کاناوات...امیدوارم که زودتر ازش خبری بشه.. بیا منتظرش بمونیم.
گالف سرشو پایین انداخت و چیزی نگفت! حالا یه نگرانی جدید به نگرانی هاش اضافه شده بود! چرا پلیس باید دنبال جان باشه؟! چه اتفاقی داشت میفتاد؟!
با رفتن دکتر لی، وسایلش رو جمع کرد و از اتاقش بیرون اومد! نزدیک های آسانسور بود که موبایلش شروع به زنگ خوردن کرد! در حینی که سوار آسانسور میشد جواب تلفنش رو داد:الو..
_کجایی؟
گالف دکمه ی پارکینگ رو زد:دارم میام پارکینگ!
_باشه منتظرتم عزیزم!
تلفن رو قطع کرد و توی آیینه ی آسانسور نگاهی به چهره ش انداخت!
با توقف آسانسور، نگاه خیرشو از بازتاب چهرش توی آیینه گرفت و از آسانسور بیرون اومد!
با حلقه شدن دستهای دور بدنش لبخند کم رنگی روی لبش نشوند!
یی روی وایت برد اسامی تموم همکارهای جان رو توی بخش قلب نوشته بود و تک تک اطلاعاتی رو که ازشون بدست آورده بود برای اون دوتا میگفت!
_خب این هم آخرین نفر! گالف کانوات اون 26 سالشه مادرش چینی و پدرش تایلندیه! بخاطر مادرش از تایلند به چین اومده تا کنارش باشه... هیچ سابقه ی کیفری نداره و در حال حاضر هم با همسرش میو سوپاسیت...
ییبو و جان وسط حرف یی پریدن و هردو یک صدا و با تعجب پرسیدن:همسرش؟!!
یی پوکر فیس ب جفتشون خیره شد:واو چه هماهنگ... بله همسرش اون نزدیک سه ساله که با آقای سوپاسیت ازدواج کرده
YOU ARE READING
اعتماد اولین حرف عشقه...
Fanfiction❌تا اطلاع ثانوی از خوندن این فیک اجتناب کنید وگرنه در خماری میمانید... زیرا فعلا اپ نمیشه :-( ❌ وانگ ییبو بازرس شیطون اداره ی پلیس... بزرگ و کوچیک از دست شیطنت ها و اذیت هاش ارامش ندارن... مافوق بشدت سخت گیرش بهش یه پرونده میده و ازش میخواد تا قاتل...