جونگکوک درحالی که درحال پر کردن کوله پشتی اش از موادغذایی، نوشیدنی و کمی دارو بود، زیر لب یکی از موزیک هایی رو که قبلا در مهمانی های دانشگاه با اونها میرقصید رو زمزمه میکرد.
فروشگاه یا انباری که در اون بودن، غارت کمتری از از بین جاهای دیگر که در چند هفته اخیر پیدا کرده بودن شده بود و اونها داشتن نهایت استفاده رو از اون میبردن.
جونگکوک با چاقویی که در دست راستش بود در طول قفسه ها قدم میزد و با دقت مواظب هر طرفش بود تا مبادا مرده ای غافلگیرش کنه؛مرده ای که دیگر از دیدن اون شوکه نمیشد و ترسی از اون نداشت.
با کمی جستوجو چند کتاب ادبیات انگلیسی دید و البته چندتا از اونها رو برداشت تا هم خودش و هم هانول اون رو مطالعه کنن.
درحال خواندن تیتر اول یک رمان درام بود که صدای تقلا و فریادی رو از قفسه پشت سرش شنید، به سرعت چاقو رو در دستش فشرد و کیف کاتانا رو که روی زمین گذاشته بود برداشت و اون رو روی بازوش قرار داد و به سمت صدا حرکت کرد.
وقتی به اونجا رسید، لی و تهیونگ رو دید که درحال مبارزه با چندین واکر بودن، چشماش کمی گرد شد و برای کمک به اونها نزدیک شد که چیزی پاش رو کشید و باعث شد محکم روی کاشی انبار بیفته، چاقو از دستش شل بشه و به زیر یک قفسه بره.جونگکوک به سمت عقب برگشت تا ببینه چه چیزی یا چه کسی پاش رو کشیده که متوجه شد یک واکر که از وسط به دو نیم تقسیم شده بود روی زمین میخزید تا بهش برسه.
"فاک..."
جونگکوک با داد آرومی یکی از پاهاش رو بلند کرد و با تمام قدرت به سرش زد، اما مرده بدون توجه به ضربه با صداهای منزجر کننده ای به سمتش میخزید و سعی میکرد پاش رو گاز بگیره.
چند ضربه دیگر زد و با دیدن اینکه کافی نبود به دنبال وسیله ای گشت، با دیدن چند بطری مواد شوینده برای برداشتنشون دریغ نکرد و اونها رو با تمام قدرت به جمجمه واکر زد که خون سیاه رنگش لباس و قسمتی از صورتش رو کثیف کرد.
با تردید از جاش بلند شد و به اون دو که داشتن با چند واکر دست و پنجه نرم میکردن روبهرو شد؛تهیونگ روی زمین بود و سعی میکرد یک واکر رو که میخواست پاش رو گاز بگیره و دیگری که روی بدنش بود و میخواست مستقیماً به صورتش حمله کنه، از خودش دور کنه.از طرف دیگر، لی با واکری که قد و عضلاتش دوبرابر از خودش بود در مقابل یکی از قفسه ها گرفتار شده بود.
جونگکوک با همون شیشه مواد شوینده نزدیک شد و به سرعت با اون به جمجمه مرده ای که قصد دریدن پای سرباز رو داشت ضربه زد که منجر به شکسته شدن شیشه و نابود شدنش شد.
جونگکوک به سرعت به زمین نگاه کرد و سعی کرد اسلحه ای پیدا کنه، اما وقتی چیزی پیدا نکرد، به یاد کاتانایی افتاد که از پشتش آویزون بود و با برداشتن غلاف اون، با احتیاط دسته رو گرفت و سر مرده ای رو که روی بدن تهیونگ بود سوراخ کرد.
YOU ARE READING
𝙯𝙤𝙣𝙩𝙖𝙣𝙤𝙨 ❘ 𝒗𝒌
Horrorنام↲ زونتانوس خلاصه↲ شرکت «کایدرا» که در قاره آسیا به عنوان برترین صنعت داروسازی شناخته شده، سالها درحال توسعه پروژه ای بود که در اون انتظار میرفت انسان بتونه با بیماریهای کشنده ای مانند اچآی وی و سرطان مقابل کنه و ضد ویروس بشه. اما روزی درحال ت...