「𝒄𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 𝟔」

1.4K 289 43
                                    

جونگکوک مطمئن بود که دونگ سوک، ضرباتی رو که می خواست به اون وارد کنه جدی نمی گرفت.ظاهرا مرد می‌تونست حرکت‌های بعدیش رو حدس بزنه و در نهایت جونگکوک به هوا ضربه می‌زد.خیلی رقت انگیز بود.این سومین روز از پیوستن اون‌ها به گروه ژنرال وو بود و جونگکوک مطمئن بود که برادرش که از اون کوچک تر و لاغر تر بود بهتر از اون درحال پیشرفت و یادگیری بود.

"قبلا بهت گفته بودم که بیا باهام رزیدنت ایول یا آخرین بازمانده رو بازی کن، حداقل اون بازی‌ها چیز‌هایی به من یاد دادن که بعداً انتظار نداشتم اینقدر به دردم بخورن"

جیمین درحالی که روی کف اتاق نشسته بود و داشت استراحت می‌کرد و یک بطری آب می‌نوشید، با کمی نفس  نفس زدن بیان کرد.

اون‌ها پنج نفر بودن؛جونگسون، هانول، و لی مرد تنومند و قوی که ترجیح می داد کایل نامیده بشه، و زنی که بیش از همه جلب توجه می‌کرد؛جیسو.

افراد دیگر که گروه وو رو تشکیل می‌دادن در اتاق دیگری و با یکی دیگر از ستوان ها در حال آموزش بودن.

"خب، هیچ وقت فکر نمی کردم لازم باشه تمام وقتم رو صرف بازی های ویدیویی کنم"

جونگکوک در حالی که جرعه‌ای آب می‌نوشید با شونه‌ بالا انداختن پاسخ داد.

"بعد از کایل تو بهترینی، بهت تبریک میگم جیمین"

پسر کوچکتر لبخندی زد و قبل از اینکه بتونه جوابی به جونگکوک بده، دونگ سوک به همراه هوسوک وارد اتاق شدن.همه از جای خود بلند شدن و منتظر دستور یا هر نشونه ای شدن.

"جئون، بیا اینجا"

دونگ سوک با لحن محکمی اون رو صدا زد، و جونگکوک با تردید با قدم های نامطمئنی نزدیک شد، نمی دونست چه اتفاقی داره می افته، اما لبخند دوستانه ستوان آرامش کرد.

"من تصمیم گرفتم تو رو به کلاس های ستوان جانگ انتقال بدم، اون از همه در جنگ مهارت بیشتر و از من صبر بیشتری داره. مطمئنم با اون سریعتر از من یاد میگیری"

"و جیمین؟"

جونگکوک پرسید و برگشت تا برادرش رو ببینه که داشت دوستانه با جیسو صحبت می‌کرد.یکی دیگر از چیزهایی که برادرش در اون ازش بهتر بود، معاشرت بود.

"مشکلی برای برادرت پیش نمیاد جونگکوک، با من بیا"

هوسوک مداخله کرد و با سر تکون دادن پسر، به سمت در اشاره کرد و با هم از اتاق بیرون رفتن.

"وقتی خدمت سربازیم رو شروع کردم، در جنگ بدترین بودم"

هوسوک شروع به صحبت کرد و در امتداد مسیر باریکی که از چندین اتاق عبور می کرد، گام برداشت.

"فکر کردم باید تسلیم بشم و بزارم همه هوسوک ضعیف رو مسخره کنن، اما اونجا بود که با تهیونگ آشنا شدم.اون همیشه قوی و ماهرتر از بقیه بود، اون بهم کمک کرد تا شب ها مخفیانه بیرون برم تا بتونم باهاش تمرین کنم، و تو مدت کوتاهی که تصورش رو نمی‌کردم هم سطحش شدم.به همین دلیل وقتی دونگ سوک وضعیتت رو به ستوان ها گفت، من اولین کسی بودم که بهش پیشنهاد دادم که بهت یاد بدم، البته بهتر بود تهیونگ بهت یاد بده... اما واضحه که از این ایده خوشت نمیاد"

𝙯𝙤𝙣𝙩𝙖𝙣𝙤𝙨 ❘ 𝒗𝒌Donde viven las historias. Descúbrelo ahora