「𝒄𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 𝟏」

3.6K 457 96
                                    

جونگکوک ساعت ها پس از رویای کابوس مانندی که در حال دیدنش بود، پلک‌هاش از هم به آرامی فاصله گرفت و به‌هوش اومد.کلاس خلوت و اندکی تاریک بود، به آرومی روی زمین نشست و یکی از صندلی ها رو نگه داشت.

لحظه ای که برای اولین بار می خواست از جاش بلند بشه، درد شدیدی در سرش پیچید و فوراً به نفس نفس زدن افتاد.

دفعه دومی که امتحان کرد نسبت به دفعه اول قابل تحمل تر بود و سومین بار در نهایت لحظه شانسش بود.

پرتو های خورشید از پنجره‌های کلاس درحال تابیدن بود، چیزی که جونگکوک رو که مطمئن بود در کلاس ساعت پنج بعدازظهر شرکت کرده بود متحیر کرد.

روی همون صندلی که برای ایستادن از اون استفاده کرده بود، نشست و سعی کرد سرگیجه و دردی رو که در بدنش وجود داشت تثبیت کنه.

سعی می کرد اونچه رو که اتفاق افتاده به خاطر بیاره، اما، صحنه های قبل از از دست دادن هوشیاریش کاملا مبهم بود.

برای پیدا کردن تلفن همراهش دستی به جیب شلوارش زد و وقتی قفل‌ش رو باز کرد متوجه شد که واقعاً روز بعد کلاس داروشناسی بود و دقیقاً هشت صبح بود!

سی تماس بی پاسخ از مادرش و هجده تماس از سوی برادر کوچکترش جیمین داشت.دست‌هاش عصبی به لرزش افتاد.گیجی که نمی دونست چرا از حال رفته و کسی به اون کمک نکرده اعصابش رو در بر گرفته بود.

یک زنگ، زنگ دوم و در سومی تماس با مادرش قطع شد.

با تماس مستقیم با برادر کوچکترش اون رو از آفلاین بودنش باخبر کرد.دل‌آشوب عجیبی به سراغش اومد.

تصمیم گرفت برای صرفه جویی در مصرف باتری تلفن همراهش رو خاموش کنه و با کمی شجاعتی که مشخصه‌ اون بود به سمت در چوبی اتاق رفت و با به دست گرفتن دستگیره اون رو حرکت داد؛بدون هیچ موفقیتی.

ظاهراً در با چیزی بسته شده بود بنابراین تمام توانش رو جمع کرد و با قدرت زیادی اون رو هل داد.

چندین صندلی باعث بسته شدن در شده بود، راهرو خلوت بود و هیچ نشونه ای از حضور شخص دیگری در اون وجود نداشت.معمولاً در این ساعت از صبح راهروهای دانشکده پزشکی مملو از دانشجو و استادان بود.

جونگکوک در حالی که متوجه شد که وضعیت از قبل برای واقعی بودن خیلی عجیب بود بزاقش رو قورت داد.به سمت پله های ساختمان حرکت کرد تا به طبقه اول بره، دوچرخه اش رو برداره و مستقیم به خونه بره.

با این حال وقتی از اولین پله پایین اومد، حوضچه‌ای از خون رو دید که زیر پله‌ها پخش و در تاریکی ناپدید می‌شد، جایی که پله‌ها به طبقه جدیدی منتهی می‌شد.

𝙯𝙤𝙣𝙩𝙖𝙣𝙤𝙨 ❘ 𝒗𝒌Donde viven las historias. Descúbrelo ahora