پس از ساعتها، با تابش پرتوهای خورشید از میان تختههایی که روی پنجره ها نصب شده بودن، جونگکوک از خواب بیدار شد.پلکی زد و با کمی کش و قوس دادن به بدنش از روی تشک بلند شد و لحاف رو کنار زد.
بلافاصله به سمت حمام حرکت کرد و بعد از دوش پنج دقیقه با پوشیدن کت چرمی که از کمد پیدا کرده بود، از خونه خارج شد.
مستقیما به سمت خونه روبهرویی که گروه متقابل در اون اقامت داشتن حرکت کرد که با دیدن اینکه در باز بود استرس کمی به وجودش وارد شد.
به سرعت چاقوی جیبی کوچیکش رو از جیب کتش بیرون آورد و به آرامی وارد خونه شد.
خونه از آخرین باری که در اون بود تغییر زیادی کرده بود و کاملا خالی به نظر میرسید، که نشون از این داشت که گروه ملک رو ترک کرده بودن.
جونگکوک با وجود اینکه به خوبی میدونست که نمیتونست از سرباز جدا بشه آه ناامیدی کشید.
با دیدن میز مشکی رنگی که روی اون بسته کوچیکی وجود داشت، با کنجکاوی نزدیک شد و کاغذی رو که در کنار شیء قرار داشت بین دستهاش گرفت؛ یک یادداشت بود.
"اگر داری این یادداشت رو میخونی، احتمالاً ما خونه رو ترک کردیم.میدونم که آدم خوبی هستی، بنابراین مختصاتی رو که باید برای رسیدن به پناهگاه طی کنی روی این تکه کاغذ نوشتم.درون بسته هم چند قوطی غذا وجود داره.
واقعا امیدوارم که تو و دخترت به سلامت برسید. -یوهان."
با دیدن مختصات نوشته شده در پایین کاغذ با لبخند محوی کاغذ رو تا کرد و در جیبش قرار داد.
بسته رو باز کرد و وسایلی رو که براشون گذاشته شده بود بررسی کرد.با اینکه میدونست نباید به کسی اعتماد کنه، اما چیزی در اعماق وجودش به اون میگفت که این مرد قابل اعتماد است.
بسته حاوی غذا رو در دستهاش گرفت و سرانجام از ملک خارج شد و به سمت خونه حرکت کرد.
با وارد شدن به نشیمن، بدون توجه به تهیونگ که تلاش میکرد به لیا غذا بده، به سادگی وارد آشپزخونه شد و بسته رو روی جزیره گذاشت.
"اون چیه؟"
با صدای سرباز به سمتش برگشت که لیا رو در آغوشش دید، درحالی که گوشهای مرد رو با خنده میکشید.
"اون گروه این رو برای ما گذاشته.با این یادداشت"
جونگکوک در پاسخ گفت و تکه کاغذ رو از جیبش بیرون آورد و اون رو به سمت تهیونگ دراز کرد، اما خواندن چیزی که درون نامه نوشته شده بود درحالی که مرد تلاش میکرد دستهای کوچک لیا رو از موهاش دور کنه تقریبا غیرممکن بود، بنابراین جونگکوک تکه کاغذ رو برگردوند تا اون رو با صدای بلند بازگو کنه.
YOU ARE READING
𝙯𝙤𝙣𝙩𝙖𝙣𝙤𝙨 ❘ 𝒗𝒌
Horrorنام↲ زونتانوس خلاصه↲ شرکت «کایدرا» که در قاره آسیا به عنوان برترین صنعت داروسازی شناخته شده، سالها درحال توسعه پروژه ای بود که در اون انتظار میرفت انسان بتونه با بیماریهای کشنده ای مانند اچآی وی و سرطان مقابل کنه و ضد ویروس بشه. اما روزی درحال ت...