صدا و قدم های سرگردان یکی از اونها در طبقه دوم طنین انداز شد و جونگکوک تلاش کرد صداش رو در حالی که داخل یکی از کابینت های طبقه پایین پنهان شده بود خفه کنه.
قلبش دیوانه وار می تپید و کف دستهاش عرق کرده بود.
دسته چاقوی آشپزخونه رو که در خونه پیدا کرده بود بین دستهاش میفشرد تا بتونه از خودش در برابر چیزی که اونجا بود محافظت کنه.
اینقدر ساده لوح بود که فکر میکرد هیچ چیزی در اون خونه وجود نداره که زندگیش رو به خطر بندازه، اما الان خودش رو محبوس میدید و وحشت تمام حواسش رو در بر گرفته بود.
باید با ترسش روبرو میشد، باید این کار رو میکرد، باید جایی برای گذروندن شبش پیدا میکرد!
یا شاید میتونست خودش رو در اونجا حبس کنه و بخوابه، بدون اینکه خطر گاز گرفتن توسط اون شخص رو داشته باشه، با این حال این احتمال هم وجود داشت که در کمد اون رو در حالی که میخواست بخوابه پیدا کنه.
وقتی از بین قفسههای کمد دید که مردهی متحرک داشت به سمتش نزدیک میشد با ترس و عصبی بزاقش رو قورت داد، دقیقاً نمیدونست که غرایز مرده نسبت به چیزی که قبلاً شخصی بود چیه و چطور میل اون به آدمخواری رو افزایش داده.
در این بین متوجه شده بود که هر صدایی توجهاش اونها رو جلب می کنه، بنابراین در حالی که بین لباسهای بلند آویزان شده بالای رخت آویز بود، بدنش کمی لرزید و در دل به مسیح التماس کرد که اون رو پیدا نکنه.
زمانی که زن با لباسی پاره و آغشته به خون خشکیده از اتاق خواب عبور کرد پلکی زد و نفسش رو حبس کرد.
گردن و بازوی راست زن گازگرفتگیهای بدنش رو نشون میداد و چشمهای تیرهاش یک نقطه ثابت رو دنبال میکردن و دهان بازش اجازه میداد مایعات بدنش خارج بشه.
با دیدن اون که مستقیما به کمد نزدیک میشد، ضربان قلبش به شدت بالا رفت و چشمهاش رو به انتظار بدترین اتفاق بست و پلکهاش رو به هم فشرد.
در همین حین صدای رعد و برق در طبقه اول تمرکز زن رو به خودش جلب کرد و اون به سمت منبع صدا رفت.
وقتی جونگکوک اون رو در سراسر اتاق ندید، از مخفیگاهش بیرون اومد و در اتاق خواب رو بست، به سمت مبل تک نفره سفید رنگ رفت و اون رو جابجا کرد تا مانع از بازگشتش به داخل بشه.
به اتاقی که در اون بود نگاه کرد، اتاق اصلی بود و شامل یک تخت بزرگ و یک حمام بود که جونگکوک فوراً اونها رو بررسی کرد تا مطمئن بشه هیچکس اونجا نیست.
از شر کوله پشتیش خلاص شد، جایی که قبل از رفتن به طبقه بالا و فهمیدن اینکه تنها نیست مواد غذایی مختلفی رو که در آشپزخونه اون خونه پیدا کرده بود درونش ذخیره کرده بود.
CZYTASZ
𝙯𝙤𝙣𝙩𝙖𝙣𝙤𝙨 ❘ 𝒗𝒌
Horrorنام↲ زونتانوس خلاصه↲ شرکت «کایدرا» که در قاره آسیا به عنوان برترین صنعت داروسازی شناخته شده، سالها درحال توسعه پروژه ای بود که در اون انتظار میرفت انسان بتونه با بیماریهای کشنده ای مانند اچآی وی و سرطان مقابل کنه و ضد ویروس بشه. اما روزی درحال ت...