「𝒄𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓 𝟏𝟕」

1.2K 287 75
                                    

جونگکوک هنگامی که داشت گلوله ای رو که در کنار سینه تهیونگ فرو رفته بود در می‌آورد، کاملا به ناله هاش بی توجه بود و اون‌ها رو نادیده می‌گرفت.

وقتی که انگشتاش رو عمیق تر درون گوشت سینه اش فرو کرد،به وضوح فحش های زیر لبی تهیونگ رو شنید،پس از قصد هنگامی که گلوله رو پیدا کرد اون رو در دست گرفت و به گوشت مرد فشارش داد که تهیونگ کمی از جاش پرسید و با چشمایی تاریک و پر از خشم به پسر خیره شد.

"حرکت نکن،دردش بیشتر میشه"

جونگکوک اخمی کرد و بالاخره انگشت اشاره و شستش رو همراه با گلوله بیرون کشید.

"خوبه، حالا باید بخیه اش کنیم، امیدوارم مثل یه سرباز رفتار کنی و انقدر سروصدا نکنی!"

جونگکوک با عبوسیت دستور داد، درحالی که سوزن، نخ و گازی رو که در یک کلبه کوچک در وسط جنگل پیدا کرده بودن از دستای هانول می‌گرفت.اون‌ها به طور معجزه آسایی اون کلبه رو پیدا کرده بودن که جز یک مرده کسی درونش نبود و لی کسی بود که اون رو کشت.

تهیونگ طبق گفته پسر بی حرکت موند تا جونگکوک بخیه کردن زخمش رو تمام کنه.

پس از دقایقی جونگکوک آخرین نخ رو با سوزن از دو طرف گوشت باز شده مرد رد کرد و سپس شروع به تمیز کردن زخمش با الکل کمی که در کیت پزشکی پیدا کرده بودن کرد، در همین حین تهیونگ با شنیدن یک تک خنده کوچیک از سوی جونگکوک اخمی بین ابروهاش نشست؛ مطمئن بود که اون پسر داشت از دردی که میکشید لذت میبرد.

"ظاهرا گلوله به اندام داخلی بدنت آسیبی نرسونده"

جونگکوک زمزمه کرد و تیشرت مشکی رنگ مرد رو بیشتر بالا برد تا بتونه بدنش رو کامل که روی یک میز گذاشته شده بود بررسی کنه.

"واقعا خوش شانسی که بریدگی های چاقو عمیق نیست، متاسفانه باید بگم که زنده میمونی ستوان!"

تهیونگ به صحبت های جونگکوک تلخ خندید و به سادگی در حینی که پسر کوچکتر داشت زخم هاش رو که با یک سلاح تیز ایجاد شده بود پانسمان میکرد ساکت شد، مطمئن بود که اگه جوابش رو مثل همیشه میداد، عواقبش رو با درد کشیدن از سمت زخم هاش متحمل میشد.

"میتونم امتحان کنم؟"

هانول درحالی که کنار جونگکوک ایستاده بود و درحال تماشا کردن نحوه پانسمان کردنش بود پرسید.جونگکوک دست از پانسمان کردن یک زخم عمیق در پشت تهیونگ برداشت و سرش رو بلند کرد و به دختر خیره شد.با دیدن اینکه دختر علاقه زیادی به یادگیری داره سری تکان داد و به اون اشاره کرد که نزدیکتر بشه.

"به هیچ وجه نمیزارم یه دختر که هیچ تجربه ای توی پزشکی نداره منو درمان کنه!!"

تهیونگ عبوس جواب داد و با دستاش روی میز تکیه داد تا به دو فرد جوان بالای سرش نگاه کنه و در نگاه جدیش مخالفتش رو نشان بده.

𝙯𝙤𝙣𝙩𝙖𝙣𝙤𝙨 ❘ 𝒗𝒌Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin