جونگکوک درحالی که مرد رو میبوسید و به شونههای عضلهای اون چسبیده بود، بی توجه هیچ چیزی در فکرش به جز بوسیدن بی وقفه اون پرسه نمیزد حتی عاقبت آن.دو دست به کمرش چسبید و اون رو از زمین بدون هشدار بلند کرد که جونگکوک با کمی شوک برای نیوفتادن پاهاش رو به دور کمر مرد گره زد.ستوان اینبار به طوری دهانش رو با زبان کشف و میمکید که کم کم باعث شد شش های پسر کوچکتر برای تنفس به نبض و صدا روی بیاورن.
در این بین با تنگی نفسی زنگی در مغزش به صدا دراومد و به اون علامت داد که وضعیتی که در اون قرار داشتن درست نبود.اما با زبان و دندان سرباز که شروع به پایین رفتن از چونهاش کردن و مستقیما به سمت گردنش رفتن جونگکوک بیتفکر نالهای بلند و گوشنواز سر داد.مرد پوست سفیدش رو به لب کشید و محکم مکید که ناله دیگری از بین لبان پسر به بیرون خارج شد.
"کی-کیم..."
جونگکوک زمزمه کرد و تلاش کرد جلوی اقدامات اون رو بگیره، قبل از اینکه اوضاع به نقطه ای بی بازگشت برسه.
"بس کن"
با کمی جدیت و صدایی خشدار از تحریک شدگی لب زد در حالی که مرد بی اهمیت همچنان به گزیدن و مکیدن پوستش ادامه میداد، همچنین نوازش کردن و محکم فشردن باسنش.
تهیونگ پاسخی نداد و پسر کوچکتر به دلیلی که خودش هم نمیدونست دیگر اصراری به توقف نکرد و ساکت شد.
اجازه داد مرد بدنش رو بلند و به سمت کاناپه بزرگ نشیمن هدایت کنه.
اون رو به کمر روی مبل خوابوند و روی پسر خیمه زد و به مکیدن پوست لطیف گردن و استخوان ترقوهاش ادامه داد و چندین کبودی زرشکی به بدن پسر هدیه داد.
پسر کوچکتر تلاش کرد روی پس زدن مرد تمرکز کنه، اما وقتی تهیونگ پایین تنش رو به لگنش کوبید و عضو تحریک شدهاش رو مقابل آلتش شروع به حرکت درآورد متوجه شد کمی برای متوقف کردنش دیر شده بود.
جونگکوک ناله عمیقی به بیرون داد و با نفس نفس زدن نجوا کرد.
"ا-این درست نیست."
ستوان بدون توجه به حرف پسر زیر لب غرید و آماده شد تا از شر پیراهن پسر خلاص بشه، اما جونگکوک که کمی از وضعیت پیش رو آگاه شده بود، از فرصت استفاده کرد و با دست محکم به قفسه سینهاش کوبید و با هل دادنش به سرعت از جا برخاست و به سمت طبقه بالا حرکت کرد.
خودش رو به اتاق خواب اصلی رسوند و با وارد شدن در رو بست و به اون تکیه داد.تلاش کرد نفس های نامنظمش رو آرام کنه و اکنون که به خودش اومده بود ناسزایی زیر لب خطاب به خودش لب زد که به تمام خواسته های مرد تن داده بود و چگونه در مقابل اون نایستاده بود.
میدونست که تهیونگ به دنبالش نمیاومد پس بدون قفل کردن در آسوده به سمت تخت رفت و خودش رو روی تشک نرم پرتاب کرد.
ESTÁS LEYENDO
𝙯𝙤𝙣𝙩𝙖𝙣𝙤𝙨 ❘ 𝒗𝒌
Terrorنام↲ زونتانوس خلاصه↲ شرکت «کایدرا» که در قاره آسیا به عنوان برترین صنعت داروسازی شناخته شده، سالها درحال توسعه پروژه ای بود که در اون انتظار میرفت انسان بتونه با بیماریهای کشنده ای مانند اچآی وی و سرطان مقابل کنه و ضد ویروس بشه. اما روزی درحال ت...