10 : il mio dolce sogno

126 28 11
                                    

╰─────. ゚・🦌

#fanfic
#germoglio_Damore

➜#Will

⿻ یه روز بود که گذشته بود و من بی قرار ، بی حوصله و نگران. نگرانیم وقتی پچ پچ های مادر رو با سباستین می‌شنویدم بیشتر میشد.
روی مبل ، پشت پنجره رو به حیاط نشسته بودم ، باد پیرهن گشاد سفیدم رو حرکت میداد و‌ روی بدنم میکشید . بازوم روی دسته مبل گذاشتم و سرم رو بهش تکون داده بودم و چشمام بستم . هوا داخل در جریان بود و پرده رو حرکت میداد که گاهی روی صورتم کشیده میشد.
چشمم باز کردم ، هنوز پرده شیری رنگ توی هوا درحال پرواز بود، امید داشتم وقتی وزش نسیم قطع بشه و پرده که عقب بره . ببینمش که جلوم ایستاده و یه دستش پشت کمرشه و کتابی توی دستش .
جلوم ایستاده و میخواد بلندم کنه اما قبل اینکه لبای کشیدشو باز بکنه دوباره پرده توی صورتش بخوره و چشماشو ببنده و نفس عمیقی بکشه تا اروم بشه . منم‌ بهش بخندم و بلند بشم و باهم سمت باغ بریم.
قلبم جون گرفت اشتیاقم به کنار رفتن پرده بیشتر شد . پلکام بستم و از هم باز کردم وقتی پرده کنار رفت اما....
هیچ کس جلوم نبود . اتاق خالی از هنیبال بود.
نفس خسته و ناامیدی کشیدم ، انگار قلبم از تپش ایستاد و یه ضربان جا انداخت. با صدای سباستین سرم رو به سختی از روی بازوم بلند کردم موهام با وزش باد حرکت کردن و بی حال نگاهش کردم*
+ چایی میل دارید؟
× نه
خودم رو روی مبل دراز کردم و ارنجمو روی صورتم گذاشتم و پلکام بستم . نمیتونستم فکرم رو جمع‌ کنم ؛ انگار وزنه سنگینی روی قفسه سینه ام بود . یهو بلند شدم و سمت طبقه بالا دوییدم و مادرم که صدام کرد و نادیده گرفتم . لباسام رو عوض کردم و کلاهم رو سر گذاشتم .دستمو روی قفسه سینه ام گذاشتم ، طبقه پایین برگشتم و رو به مادرم کردم *
× به دیدن‌ ارثور میدم
نمیتونست جلوم رو بگیره سری تکون داد و اروم کف دستشو روی بازوم کشید *
♤ جلوی اوتر سبز نشو
سری تکون دادم و بیرون رفتم ، دستور دادم اسبم رو بیارن ، کف دستمو روی یالش کشیدم و پیشونیم روی گردنش گذاشتم و نفس عمیقی کشیدم . دستم روی زینش گرفتم خودم رو بالا کشیدم . نگاهی به اطراف کردم و افسارشو گرفتم ؛ سمت عمارت حرکت کردم .

➜#hannibal

⿻ با تکون داده شدنم و صدای ناواضحی به سختی پلکام رو باز کردم . تار میدیدم ، پسری رو به روم نشسته بود . جسه ریزی داشت و اروم حرف زد *
◇ داکتر...داکتر
پلکام بستم و باز کردم دوباره...دوباره ویل رو جلوم دیدم . دستمو دراز کردم تا شاید اینبار لمسش کنم و زمزمه ارومی کردم*
_ویل...
دستم رو نزدیک صوزتش نگه داشت و توی دستاش گرفت و پایین اورد ، چندبار‌پلک زدم و بهش خیره شدم . مرلین بود.؛ نگران نگاهم میکرد و مردمک چشماش میلرزید، سرش رو سمت چپ رو به بالا اورد و به پیرمردی نگاه کرد. سرم رو بالا اوردم با خوردن نور توی چشمم اخمی کردم وقتی تونستم عادت کنم نفسی زدم*
_گایس
سرفه ای کردم تازه درد شکمم و بدنم ، بهم یاداوردی شد. اروم جلو اومد‌و دستشو روی شونه ام گذاشت*
○ خیلی وقته ندیدمت هنیبال.. و نمیخواستم اینجوری باشه دیدارمون...
اروم به مرلین که نگران نگاهم میکرد اشاره کرد و به سختی با کمک‌ خودش بازوهام رو گرفتن بلندم کردن و روی تخت که حالا ملافه سفید داشت ، خوابوندنم.
از درد سوختگی پشتم دندون قروچه ای کردم و چشمام محکم بستم . کنارم نشست و مرلین پایین پام ایستاده بود. پیرهن خونی و پاره ام رو کنار زد و انگشتش اطراف زخمم گذاشت و بعد کف دست دیگه اشو روی پیشونیم . از گوشه چشم نگاهش کردم و نفس لرزون بیحالی کشیدم .
نگاهش نگران تر از قبل سمت مرلین رفت*
○ اگه اینجا زخمشو ببندم عفونت میکنه..باید از اینجا ببریمش
مرلین نگاهی به گایس و بعد بهم کرد ، این پا اون پا کرد و سر تکون داد*
◇ باید به ارثور بگم
گایس دستشو گرفت قبل اینکه بیرون بره*
○ مرلین ... مراقب باش
سری تکون داد شجاعت از برق نگاهش میریخت و مصمم بهم نگاه کرد و بیرون رفت. دست گرم گایس روی پیشونیم دوباره برگشت و با حوله خیسی سعی کرد صورت خونیم رو تمیز کنه. چشمام بستم و اخمی کردم از دردش و بی رمق چشمام بستم*

𝑮𝑬𝑹𝑴𝑶𝑮𝑳𝑰𝑶 𝑫'𝑨𝑴𝑶𝑹𝑬 Where stories live. Discover now