╰─────. ゚・🦌
#fanfic
#germoglio_Damore➜#Will
⿻ اروم توی جام وول خوردم و گونه ام رو روی بازوی نرمی کشیدم ، وقتی تکونی به بدنم دادم از دردی که توی کمرم و باسنم پیچید اخمی کردم و خودمو بیشتر توی بغلش جمع کردم . پلکام رو به سختی باز کردم و سرم رو کوتاه بالا اوردم ، هنیبال اروم خوابیده بود و چندتار از موهای جوگندمیش روی صورتش ریخته بود و لبای کشیده اش کمی از هم باز بود . با یاداوردی دیشب گونه هام رنگ گرفت لبامو روی هم فشار دادم ، جایی برای خجالت نبود چون الان دیگه همه چیز راجب ما شفاف بود و توی نقطه درست بودیم. هیکل هات و جذابش جلوی چشمم نقش بست وقتی روم می اومد و لبای کشیده اش رو روی لبام میزاشت . ناخواگاه موجی کوتاه از گرما توی بدنم گذر کرد یاد طعم لباش افتادم و نگاهم رو بالا اوردم . دلم براشون تنگ شده بود حالا از امروز تا هروقت بخوام بدون هیج تردید و خجالتی میتونستم ببوسمشون .
اروم بدنم رو بین حصار دوست داشتنی دستاش بالا کشیدم و سعی کردم زیاد تکون نخورم تا بیدارش نکنم اما بی فایده بود . لبام رو روی لبای نیمه بازش گذشتم و چشمام رو بستم و بوسه های نرمی رو شروع کردم .
انگشتام روی صورتش و روی خط فکش قاب کردم و بهش خیره شدم . دوباره پلکام روی هم گذاشتم و لبامو روی لباش کشیدم و نرم میک زدم . هومی از طعم و حس بینظیر و گرمش کشیدم و قوس کوتاهی به بدنم دادم که درد کمر و باسنم بهم یاداور شد نباید زیاد تکون بخورم .
حلقه شدن دستاش دور گودی کمرم رو حس کردم ، جلو تر کشیدتم و انگشتای یه دستشو بین موهام کشید و سرش رو کج کرد و درحالی که بین خواب و بیداری بود لب هام رو به نوبت میبوسید . انگار قرار نبود هیچ کدوم ازشون سیر بشیم اما نفس نفس زدنای من مجبورمون کرد
صدا دار لبام رو عقب کشیدم و بهش خیره شدم ، چشماش رو باز کرد و اروم دستشو روی باسنم سر داد که باعث شد کوتاه بلرزم و اخمی از خجالت بکشم. هنوز عادت نداشتم اینجوری لمس بشم یا برهنه کنارش بخوابم . اروم انگشتش رو مژه هام کشید که باعث شد چشمام رو کوتاه باز و بسته کنم و بعد خودم رو دست بقیه لمسوهاش سپردم و از تک تکشون لذت بردم .
وقتی انگشتاش رو روی لبام حس کردم پلکام رو باز کردم و بهش خیره شدم ، لبخند اروم و معنا داری روی صورتش بود و باعث شد شیطنتی درونم گل بکنه لبام رو از هم باز کردم و زبونم رو بیرون اوردم درحالی که مستقیم به چشماش خیره شده بودم وسعی داشتم از خجالت سرخ نشم لبامو روی انگشتش کشیدم و زبونم روش نگه داشتم گونه ام رو کمی جلو کشیدم و انگشتش رو داخل دهنم بزدم و زبونمو بین انگشتاش کشیدم میک خیسی زدم .
چینی حریص به بینیش داد و نفس سنگین گرمی کشید .
برای تاثیر پذیری بیشتر پلکام بستم و قوسی به کمرم دادم که شکمامون بهم چسبید و اخمی ظریف کردم لبامو روی طول انگشتش حرکت دادم و زبونمو روش کشیدم.
اروم چشماش بست و نفسای گرمش رو توی صورتم رها کرد و اروم سرش رو بلند کرد و کنار گوشم برد ، همزمان دستش روی باسنم کشید و چنگی بهش زد و با صدای گرفته ای زمزمه کرد*
_ فکر نکنم دوباره تحمل دیکمو داشته باشی بیبی بوی
از حس دستاش و انگشتاش ناله خفه ای کردم و یه چشمم رو باز کردم و با اخم ظریفی نگاهش کردم از گوشه چشم . میکی به لاله گوشم زد و کف دستشو روی باسنم میکشید . نقی زدم و اروم حلقه لبام رو شل کردم و سرم رو عقب اوردم لیسی کیتن وار روی انگشتش کشیدم و لبام روش نگه داشتم . اروم نگاهش رو بهم دوخت و بوسه نرمی روی انگشت خودش که بین لبامون بود گذاشت و صورتش جلو تر کشید تا لبامم بتونه ببوسه . لبخند شیطونی زدم و گونه ام روی بازوش کشیدم .
اروم لبخند گرم و عمیقی زد و با نگاهش کل اجزای صورتم رو در نظر گرفت و موهام از جلوی پیشونیم کنار رد و بوسه نرمی روش گذاشت *
_ میدونی چقدر این لحظه رو تصور میکردم لیتل بوی
اروم سرم رو بالا اوردم و روی خط فکشو بوسه نرمی زدم و سرم رو بین گردنش قایم کردم و لبخند عمیقی زدم و توی بغلش خودم بیشتر جا کردم . دلم میخواست تا ابد بدون هیج مانعی بغلش بخوابم و بمونم *
× مثل من هنیبال
اروم سر انگشتاش از باسنم بالا اوردم روی گودی کمرم کشید و نوازشش کرد تا دردشو کمتر بکنه*
_ باید بهونه هایی پیدا کنیم
اخم ظریفی کردم و اروم وول خوردم توی بغلش و سرم رو عقب اوردم ارنجم رو روی تشک تکیه دادم وکف دستمو روی قفسه سینه اش گذاشتم و کامل روی تخت خوابوندمش و نیمه نشسته نگاهش کردم و کف دستمو روی قفسه سینه اش نگه داشتم*
× چرا؟
اخمی کرد و اروم کنار صورتم رو نوازش کرد*
_ وقتایی که خنگ میشی ویل نمیدونم باید ببوسمت یا به فاکت بدم
از حرفش اخمی کردم و چشمام رو چرخوندم و تازه منظور حرفشو فهمیدم . دیشب از وسط جشن رفتیم و باید توضیحی میبود*
× من حالم خوب نبود و توام پزشک و دستیارمی پس منو توی اتاق اوردی
_ و به فاکت دادم
× بدجنس نباش داکتر
خندید و اروم سرم رو روی قفسه سینه اش گذاشت*
× امیدوارم حالم هیچ وقت خوب نباشه
_ کنجکاوم بدونم از کجا بلدی اینقدر با زبونت و بدنش شیطنت کنی
خندیدم و اروم گونه ام رو روی قفسه سینه اش کشیدم و جشمام بستم*
_ ایده خوبیه فقط اینکه نمیتونی راه بری رو چطور توضیح بدم؟
با یاداوری نکته مهمی که گفت حالا استرس گرفتم و یادم افتاد که مرلین چقدر لنگ میزد و چقدر من قراره بیشتر از اون لنگ بزنم وهمه بفهمن . اب دهنمو صدا دار قورت دادم و جمع شدم*
_ ایزی بوی ... میگم سرت درد میکنه و تا وقتی کالکسه رو اماده میکنن توی تخت میمونی
سری تکون میدم و اروم سرم رو بالا میارم *
× بهتره پایین بری
با بوسه ای روی چشمم مهر تایید زد و اروم ازم جدا شد پاهامو با درد توی شکمم جمع کردم و بهش خیره شدم وقتی ملافه رو کنار زد و بلند شد دوباره بدن هاتش نمایان شد لبامو روی هم فشار دادم و گونه ام رو بیشتر توی بالشت فشار دادم . خط کمرش منتهی به پایین تنه اش درست جلوی چشمام بود و شونه های پهنش برای دوباره بغل شدن وسوسه ام میکرد .
سمت لباساش رفت و دونه دونع تنشون کرد و انگشتای ظریفشو بین موهاش کشید و مرتبشون کرد سمتم برگشت درحالی که لباسام دستش بود لبخندی زد و بهم که زیر پتو جمع شده بودم خیره شد اروم بالا سرم اومد و پیرهنم و شلوارم لباسام رو کنارم گذاشت*
_ سردرد ادم رو برهنه نمیکنه
× نه تو اینکارو میکنی
از حاضر جوابیم ابرویی بالا انداخت اروم خم شد وجلو اومد و کنار گوشم نفسی کشید*
_ مطمئن باش برگردیم نمیزارم یه دقیقه لباس تنت باشه
از حرفش نفسمو حبث کردم و بیشتر جمع شدم و لباسام زیر پتو کشیدم و توی بغلم محکم گرفتم*
× شما که نمیخواید سرما بخورم .
_ توی بغلم قرار نیست سرما بخوری مخصوصا وقتی بغل یه دکتری
چشمام چرخوندم و اروم پتو رو کنار زدم و نگاه خیره اش رو به بدنم دوخت ، کل بدنم خسته بود و درد میکرد اروم کف دستمو روی تشک گذاشتم و بالا تر خودمو کشیدم*
× امیدوارم فقط حرف نزنید عمل کنید داکتر
نیشخندی زد و چینی به بینیش داد*
_ زبونت برات دردسر درست میکنه
اروم لباسم رو گرفت تا کمکم کنه اروم ازش گرفتم و ابرویی بالا دادم و جلو خندم رو گرفتم*
× بچه نیستم خودم تنم میکنم
اروم دستش رو روی پتو روی بدنم کشید و اروم پایین رفت و روی دیکم گذاشت و کمی انگشتاش روش فشار داد*
_ خوبه
نیشخندی زد و به ناله ارومی که از بین لبام بیرون اومد با پلکای بسته گوش داد. سرش رو عقب برد و اروم سمت در قدم برداشت و بهم که حالا روی تخت جمع شده بودم خیره شد سعی داشتم خودم رو کنترل کنم . نیشخندی زد و دستیگره روچرخوند و از در بیرون رفت. اروم پتورو کنار زدم و نیم نگاه خجالت زده ای به بدن کبودم کردم و نفس لروزنی کشیدم و به سختی لباسام تن کردم و ربان رو دور گردنم کامل بالا بستم تا مارکاش مشخص نباشه و روی تخت نیمه نشستم و چشمام بستم و سعی کردم بخوابم تا بیشتر به مریض ها شباهت داشته باشم .➜#hannibal
⿻ دستیگره رو چرخوندم و به سختی سعی کردم از اون موجود بشدن شیطون و خواستنی دل بکنم . اگه اینجا نبودیم مطمئنم نمیتونستم خودم رو کنترل کنم و یبار دیگه کاری میکردم صدای ناله های زیباش توی کل اتاق پخش بشه . از بابت این کنترلم به خودم افتخار کردم و اروم وارد راه رو شدم نگاهی به کنتس رو سباستین کردم که خیلی نزدیک بهم داشتن صحبت میکردم. اخمی کردم و دستام رو پشتم قفل کردم نگاهم رو سمت دیگه ای بردم و یه دستم رو مشت کردم و جلوی صورتم و مقابل لبم گرفتم و با اهمی صدام رو صاف کردم*
_ صبح بخیر
سباستین جوری که انگار چیز تعجب اوری نیست عقب ایستاد و نگاهی بهم کرد*
+ صبح بخیر داکتر ...ویل کجاست؟
کنتس نگران نگاهی بهم کرد و اروم فنجون قهوه اش رو روی میز گذاشت *
♤ دیشب دیگه ندیدمتون داکتر
لبخند خونسردی زدم و سعی کردم با نگاه اعتماد بخشی به دروغم رنگ حقیقت بزنم*
_ ویل چند وقت اخیر که مشغول مراقبت از من بود و بدنش ضعیف شده برای همین محبور شد دیشب رو زودتر بخوابه تا سردردش برطرف بشه
کنتس نگاه نگرانش بیشتر شد و اروم بلند شد*
♤ لطفا مراقبش باشید داکتر
_ حتما
لبخندی زدم و اروم سری تکون دادم و رو به سباستین کردم*
_ موندن ما خطرناکه
اروم یه قدم جلو اومد*
+ کالکسه اماده است فقط باید راه بیوفتید
تشکری کردم و اروم مسیر رفته رو برگشتم و نگاه مشکوکی متقابل به سباستین انداختم . اروم تقه ای به در زدم و نگاهی به ویل انداختم اروم چشماشو بسته بود . نمادین هم شده باشه پارچه ای برداشتم و دور سرش بستم تا نشون بدم سرش خیلی درد میکنه
جوری که توانایی ایستادن نداره. اروم روی موهای فرش رو بوسه ای زدم . چشم هاشو باز کرد و بهم خیره شد*
_ داریم برمیگردیم لطفا خودت رو به خواب بزن
سری تکون داد دستمو زیر زانو و گردنش بردم بلندش کردم ، سرش رو روی قفسه سینه ام گذاشت و اروم عطر موهاش رو نفس کشیدم .
وقتی در باز شد با دیدن سباستین جا خوردم و بهش خونسرد خیره شدم ، ویل چشماش رو نمادین یا شاید واقعی بسته بود و نفسای سنگینی میکشید.
سباستین نگاهی به ویل کرد ک خوابیده و اروم دستش رو نوازش کرد*
+ همه چیز آماده است
سری تکون دادم و اروم ویل رو پایین بردم قبل از اینکه از در خارج بشیم ، جلوی کنتس ایستادم و گذاشتم خداحافظی ساکتی فقط با یه بوسه روی پیشونیش ویل ، بکنه.
سری براشون تکون دادم و اروم سمت کالکسه قدم برداشتم کمی سرم رو خم کردم و وارد شدم و ویل رو روی پاهام نشوندم . سرشو رو بین گردنم برده بود و از این موقعیت استفاده کرده بود تا راحت بخوابه و دستاشو دور کمرم حلقه کرد . لبخندی زدم و لبام روی موهای فر خوش بوش کشیدم و نرم بوسه ای روش کاشتم و به مناظری ک از جلومون رد میشدن خیره شدم و توی فکر بودم تا سر فصل جدید زندگیم رو با ویل اغاز کنم.
Note :
فصل اول تموم شد امیدوارم لذت برده باشید
اگه دوست داشتید ادامه پیدا کنه لطفا توی کامنت ها بهم نظرتون رو بگید. 🌱🖤 vote یادتون نره
────────────────
⌂ ⌕ ⊞ ♡ 🦌
ESTÁS LEYENDO
𝑮𝑬𝑹𝑴𝑶𝑮𝑳𝑰𝑶 𝑫'𝑨𝑴𝑶𝑹𝑬
Fanfic ╭════•✧🦌✧•════╮ 𝑮𝑬𝑹𝑴𝑶𝑮𝑳𝑰𝑶 𝑫'𝑨𝑴𝑶𝑹𝑬 ⿻ #Hannigram ⿻ #fanfic ⿻ #gay ➜Name: #germoglio_Damore ➜ship: hannigram - ̗̀ ⋮ season: 2 تعداد پارت هر فصل : 23 ୧ نویسنده : ୧ Aiden ⿻ و من درتمام این مدت...