Bloody Sword

79 18 0
                                    

Author: Evil
•T.me/kaisooficology

با دستی که شمشیر برّندشو نگه داشته بود، خون روی صورتشو پاک کرد و دوباره سمتش حمله کرد
بعد از سه تا ضربه و خراش بزرگی که ناگهانی روی سینه پهنش انداخت، با لگد پرتش کرد روی زمین
خسته تر از این بود که آرزو کنه اون لعنتی منفور بلند شه، اما هرچی بهش آسیب میزد از نفرتش کم نمیشد و آتیش انتقامش بیشتر گر میگرفت
بلند نشد، جلو رفت و درحالی که سر شمشیرشو سمت گرفته بود بهش نزدیک شد.
پوزخندی زد :
+هه، اینهمه برای برداشتن نقاب مقاومت میکردی، اما چی شد ؟؟؟ نقابم تحمل پوشوندن چهره نحستو نداره، چه حسی داره که بعد از چند سال میتونم صورت منفورتو ببینم ؟
کمری خم کرد و صورتشو نزدیک تر برد.  پوزخند روی صورتش خشکید
شکه شد ...
ولی اینکه اون نبود، ادمی که رو به روش روی زمین افتاده بود و از درد ناله میکرد قاتل خانوادش نبود.
چند سال منتظر امشب و این لحظه بود که به ادم اشتباهی آسیب بزنه ؟؟
نه ... ن ...
_کیو..نگ..سو
با شنیدن اسمش از دهن شخص شوک دیگه ای بهش وارد شد و افکارشو قطع کرد
چقدر صداش اشنا بود،  چرا تو این تاریکی قشنگ میتونست چهره فرد افتاده به زمین رو به این شفافی ببینه؟
پاهاش اجازه حرکت نمیدادن، نمیتونست نزدیکش شه فقط میدید که خون سرفه میکنه و از سینش دیگه چیزی جز رنگ قرمز روی زرهش پیدا نیست
شمشیر از دستش افتاد، آروم زانوشو خم کرد و روی زمین گذاشت و دستشو با شک جلو برد و چونشو سمت خودش برگردوند...
کسی که سالها با نامه هاش کیونگسو رو به زندگی برگردوند
+اون، شغلت، محافظ اون لعنتی شدی؟
جونگین درحالی که چشماشو بسته بود و فشار میداد و دردشو تحمل میکرد گفت:
بدرک که همه چی با کیونگسو سر لج داره، نگاهشو از مرد دردمند روبروش گرفت و بلند شد که جونگین سرفه ای کرد و درحالی که نگاه اشکیش به پشت زره بزرگ کیونگسو بود گفت
_ دست تو... به خون اون... آدم کثیف... آلوده شه...
میتونست آتیش گرفتن رگهاشو با شنیدن این حرف حس کنه، کلماتی دردمند که چنگی به قلبش زده بود
برگشت و بی توجه به مرگ نزدیک جونگین پرسید
سمتش دویید و تن از حال رفتشو به خودش چسبوند و بغلش کرد و روی دوپا ایستاد و سمت مقر فرماندهیش دویید.
یا نجاتش میداد یا قرار بود از شکنجه غم عشق مردش، بزودی بمیره...

Kaisoo ImagineWhere stories live. Discover now