Author: Tiamo
•T.me/kaisooficologyبعد از یک هفته دوری در آپارتمان رو اروم باز کرد و وارد خونه شد.
خونه غرق تاریکی بود و پر از شیشه آبجو و بسته های باز شده نودل.
اروم از بین شیشه ها گذشت و وسط خونه ایستاد و سرش رو به نشون تاسف تکون داد.
کیونگسو اصلا طاقت بی نظمی و شلوغی رو نداشت .
به سمت اشپزخونه رفت و از کابینت کیسه زباله رو برداشت و مشغول تمیز کردن شد.
برای تمیز کردن اتاق خوابشون به سمتش رفت و بعد از باز کردن در با کای که خواب بود روبرو شد.
چشم هاش رو توی اتاق گردوند و نفس عمیقی کشید.
فکرش رو نمیکرد که بعد از یه هفته قهر و رو برگردوندن از کای با همچین وضعی روبرو بشه .
نزدیک تخت شد و دست کای رو گرفت و چندبار کشید و تکونش داد .
کای کم کم از خواب بیدار شد و به طرف کیونگ برگشت و نشست و مثل یه توله خرس خوابالو هنگ کرده بهش خیره شد.
انگار قدرت درکش رو از دست داده بود .
تنها یه سوال توی ذهنش میچرخید.
کیونگ برگشته ؟!
بعد از چند لحظه کیونگ روی تخت کوبیده شده و کای روش خیمه زد و بهش خیره شد
_برگشتی؟
کیونگ بدون حرف سرش رو به نشونه مثبت تکون داد.
کای نفس عمیقی کشید و بعد از به ثانیه صدای خنده کای کل اتاق رو پر کرد و به همراه سری که به گردن کیونگ چسبید تبدیل به زیبا ترین اثر هنری شد .
سرش رو بلند کرد و دوباره بهش خیره شد
_باورم نمیشه...
کیونگ بالاخره به حرف اومد
+دیدم یه توله خرسی بدون من قرار ندارع و هعی دنبالم میگرده...گفتم برگردم تا توله خرسم تلف نشده.
کای لبخندی از روی ارامش زد و بوسه ای روی لب های قرمز عشقش نشوند.
_عشق کیوتم... بدون تو من واقعا گم میشم تو این زندگی... مرسی پیدام کردی و قرارم شدی.
و بعد لبهاشون طوری بهم چسبید که انگار جدا شدنشون جز محالات این زندگی بود.
VOUS LISEZ
Kaisoo Imagine
Nouvellesداستان های ناناص و کیوت و خواستنی🌻🐻🐧 با ⭐و 🗣 از نویسنده حمایت کنید.