ساعت حدود 8 بود که بهش گفتن برای عمل آماده شه. عملی که به صورت اورژانسی بود و با توجه به تخصصی که اون داشت، تنها پزشکی بود که میتونست عمل رو انجام بده. قبل اینکه برای عمل آماده بشه، شماره چانیول رو گرفت. بعد از 5 بوق، صداش رو شنید:"بله بیون کیوت؟"
بکهیون خندید و گفت:"من رو با این اسم صدا نکن."
چانیول با خنده گفت:"هر روز حتی فیلمش رو هم نگاه میکنم. تو واقعا کیوتی و نمیتونم این رو نگم."
-:"چون ازت درخواست دارم نمیخوام باهات بحث کنم. ولی بعدا کیوتی رو بهت نشون میدم."
چانیول خندید و گفت:"چکار داری؟"
-:"بچه ها امروز ساعت 10 میان کمپانی تو. درسته؟"-:"آره. چطور؟"
-:"میدونم که ساعت 1 برمیگردن ولی میتونم خواهش کنم هانا رو بیشتر تو کمپانی نگهداری؟"
-:"چیزی شده؟"
-:"امروز تولد هاناست و من تا ساعت 2-3 اتاق عملم. میخواستم امروز سورپرایزش کنم ولی این عمل مانع شد. میتونم ازت بخوام که یکم بیشتر بمونه پیشت تا زمانی که من عملم تموم شه و کیک و تزئینات رو آماده کنم بعد بیاید؟ در واقع، پارسال هم تولدش تنها بود نمیخوام امسال اینطوری بشه."
چانیول بعد از مکث کوتاهی گفت:"باشه. مشکلی نیست. ساعت 5 هانا خونه باشه، خوبه؟"
بکهیون گفت:"عالی میشه."
-:"خیلی خب، فقط یه چیزی؟"
-:"چی؟"
-:"ما هم دعوتیم؟"
بکهیون خندید و گفت:"اگر کادو بیارید آره."
چانیول با خنده گفت:"همین که دارم برات زمان میخرم خودش کادوست."
-:"برای تولد من کادو نخر ولی خب، هانا کادو میخواد."
چانیول خندید و گفت:"یعنی از الان برای تولدت دعوتم کردی؟"
-:"چانیول شروع نکن."
و خندید. چانیول گفت:"باشه بی روحیه و سرد! ساعت 5 با هانا جلوی در خونتونیم. عملت رو زود تموم کن و مریض رو هم نکش."
بکهیون با خنده گفت:"امیدوارم یه روز جبران کنم."
-:"فعلا هی داری بدهکار میشی. خوبه. دوست دارم."
-:"باید برم. عصر میبنیمت."
-:"باشه."
و قطع کرد. بکهیون با لبخند صفحه پیامش با هانا رو باز کرد و ویس داد:"هانا، عزیزم، با چانیول آجوشی صحبت کردم تا تو بیشتر بمونی کمپانی و با لی یول بازی کنی. بعدش آجوشی میرسونتت خونه. مراقب خودت باش و دختر خوبی باش."
و پیام رو فرستاد. گوشیش رو خاموش کرد و برای عمل آماده شد.
ʕ´•ᴥ•'ʔʕ´•ᴥ•'ʔʕ´•ᴥ•'ʔʕ´•ᴥ•'ʔ
VOCÊ ESTÁ LENDO
Fathers' problems (Completed)
Fanficزندگی مجردی خیلی سخت نیست ولی زندگی بعنوان یه پدر تنها و مجرد خیلی سخته ... اینکه بتونی یه بچه رو بزرگ کنی و حواست به همه چیز باشه تا اون بچه احساس کمبود نکنه، خیلی سخته. و ما دو تا پدر داریم با افکار متفاوت و روش تربیتی متفاوت ... پارک چانیول ۳۶ سا...