Part 16: احساسات تازه

1.6K 426 617
                                    

🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞

لطفا اگر کمتر از ۱۸ سال هستید، پارتهای مشخص شده رو نخونید

🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞

⁦(⁠๑⁠•⁠﹏⁠•⁠)⁩⁦(⁠๑⁠•⁠﹏⁠•⁠)⁩⁦(⁠๑⁠•⁠﹏⁠•⁠)⁩⁦(⁠๑⁠•⁠﹏⁠•⁠)⁩

همزمان بیرون اومدن از اتاق، گوشیش رو از توی جیبش درآورد و از یکی از رستورانهای خوب، غذا سفارش داد. سمت هال خونه رفت و با دیدن لی یول و هانا، که کنار هم پشت میز غذاخوری نشسته بودن، خندید. هر دوتاشون یه دفتر جلوشون بود و داشتن چیزی میکشیدن.

بهشون نزدیکتر شد و صدای لی یول رو شنید:"هانا این که تو کشیدی، یه قلبه. نه یه لباس."

هانا با تخسی بهش نگاه کرد و گفت:"یه لباس قلبیه!"

لی یول بهش نزدیک شد و با مداد روی نقاشیش کشید و گفت:"الان داری رو آدمک نقاشی شده قلب میکشی ولی نگاه کن، اگر واقعی باشه، شورتش دیده میشه. کی لباسی میپوشه که شورتش دیده بشه."

هانا با اخم نگاهش کرد و گفت:"من میخوام لباسی طراحی کنم که شورتش دیده بشه. تو خود شرکت بابات هم زنه که عکسش بود شورتش دیده میشد."

لی یول با خجالت نگاهش رو دزدید و گفت:"اون فرق داره!"

هانا گفت:"چه فرقی."

لی یول بهش نزدیک شد و گفت:"تو هیچ وقت مامانت رو ندیدی، ولی معمولا مامانا قبل خواب از اون لباسا میپوشن. اون لباسا برای ماماناییه که میخوان بخوابن، نه برای وقتی که بیدار هستن."

هانا متعجب نگاهش کرد و گفت:"واقعا؟"

لی یول سر تکون داد و گفت:"آره. یه کتم روش داره، که وقتی ما بچه ها پیششون میریم، میپوشن. بخاطر اینه که شورتشون دیده نشه."

چانیول با فاصله ایستاده بود و تو دلش میخندید و از طرفی مونده بود که لی یول چطوری این چیزا رو یادشه؟! شاید فقط دو بار جینا رو با لباس خواب دیده بود. هانا گفت:"واقعا؟ خب اون وقت باباها چی میپوشن؟ باباهام ازون لباس خوشگلا دارن؟"

لی یول متفکر گفت:"باباها فقط شورت میپوشن."

چشمای چانیول تا حد ممکن درشت شد و هانا گفت:"یعنی بابای تو برای خواب فقط شورت میپوشه؟"

لی یول سر تکون داد و هانا گفت:"ولی بابای من یه پیژامه داره با یه لباس نازک که برای خواب میپوشه."

لی یول گفت:"بابای منم از وقتی مامانم مرده بلوز شلوار میپوشه."

-:"چرا؟"

چانیول دید دیگه نمیتونه بیشتر از این اجازه بده که بچه ها حرفهای مثبت هجده داشته باشن، پس گفت:" بچه ها دارید چکار میکنید؟"

سر دو تا بچه چرخید سمتش و لی یول با لبخند گفت:"بابا داریم با هانا لباس طراحی میکنیم. رو همون مدلایی که خودت بهمون دادی."

Fathers' problems (Completed)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin