Part 14: جرقه

1.6K 427 475
                                    

هانا روی تخت نشست و به باباش که داشت لباسهاش رو توی کمد جدید میذاشت نگاه کرد و گفت:"بابا..."

بکهیون با لبخند سمت دخترش برگشت و گفت:"جانم؟
"
-:"من امروز خیلی ترسیدم."

بکهیون کنار دخترش روی تخت نشست و سریع هانا رو روی پاش گذاشت و محکم بغلش کرد و گفت:"منم بودم خیلی میترسیدم."

هانا به باباش نگاه کرد و گفت:"واقعا؟"

بکهیون سر تکون داد و گفت:"من حتی وقتی چانیول گفت که این اتفاق افتاده خیلی ترسیدم."

هانا دستهاش رو دور باباش حلقه کرد (هرچند دستهاش برای اینکار کوچک بودن) و گفت:"بابا میدونم که بزرگ شدم ولی میشه امشب پیش تو بخوابم؟"

بکهیون بوسه ای روی موهاش گذاشت و گفت:"معلومه که میشه. منم میخواستم بهت بگم که پیش بابا میخوابی امشب که بتونه راحت بخوابه... ولی خودت گفتی."

هانا به باباش نگاه کرد و گفت:"امشب پدر دختری میخوابیم."

بکهیون خندید و گفت:"آره. پدر دختری میخوابیم."

-:"بغلت میکنم سرم رو میذارم رو بازوت."

بکهیون سر تکون داد و گفت:"و منم با آرامش خوابم میبره. هانا قرص آرامبخش و مولتی ویتامینه منه."

هانا خندید و گفت:"پس الان بهت کمک میکنم که سریع وسایلام رو جمع کنم و بریم اتاق بابا."

بکهیون خندید و گفت:"همکاری پدر دختری؟"

و کف دستش رو سمت هانا گرفت. هانا محکم کف دست باباش زد و گفت:"همکاری دختر پدری."

بکهیون بوسه محکمی روی موهای دخترش گذاشت و بعد در حالیکه هانا تو بغلش بود، ایستاد و سمت کمد رفت. دخترش برای اولین بار از ترسش صحبت کرده بود و این نشون میداد که بینهایت ترسیده.

⁦(⁠◔⁠‿⁠◔⁠)⁩⁦(⁠◔⁠‿⁠◔⁠)⁩⁦(⁠◔⁠‿⁠◔⁠)⁩⁦(⁠◔⁠‿⁠◔⁠)⁩

به میز صبحانه ای که چیده شده بود نگاه کرد و با لبخند سمت پله ها رفت. باید لی یول و هانا و بکهیون رو بیدار میکرد. اول به اتاق لی یول رفت و کنار تختش نشست و با نوازش موهاش گفت:"لی یول عزیزم، باید بیدار شی بری مدرسه."

لی یول چشماش رو آروم باز کرد و با لبخند به باباش نگاه کرد و گفت:"صبح بخیر."

چانیول بوسه آرومی روی پیشونیش زد و گفت:"صبح تو هم بخیر."

لی یول تو جاش نشست و گفت:"الان میرم مسواک میزنم و حاضر میشم میام پایین."

چانیول لبخند زد و گفت:"منم میرم هانا و باباش رو بیدار میکنم."

لی یول با ذوق گفت:"از امروز با هانا میرم مدرسه این خیلی حس خوبی داره."

چانیول خندید و موهای بهم ریخته ش رو مرتب کرد و گفت:"عالیه."

Fathers' problems (Completed)Место, где живут истории. Откройте их для себя