جیمین همزمان با بلندشدنش گفت : نه هیونگ حرف بدی نزدی و عصبانی نیستم بریم سر تمرین
تهیونگ:بریم لاوجیمین
بالاخره بعد ۸ ساعت طاقت فرسا تمرین تموم شد به سمت هوبی هیونگ رفت و گفت :هیونگ بریم ؟
هوبی :اره عزیزم بریم که تو هم اماده شی به قرارت برسی
جیمین :خستم هیونگ فکر نکنم برم
هوبی :به بکهیون خبر دادی نمیری ؟؟
جیمین:اره هیونگ حدس میزدم از خستگی نتونم برم
هوبی با صدای پیامک گوشیش نگاهی بهش انداخت و گفت:یون دم در پشتی سالنه
جیمین :چرا در پشتی هیونگ؟؟؟
هوبی :گویا اومده دم در جلویی دیده شلوغه ارمیا فهمیدن ته اینجاست منتظرش هستند
رفته در پشتی بهتره زودتر بریم
جیمین: باشه هیونگ
از در پشتی خارج شد و سوار ماشین شدند بعد سلام و احوالپرسی با یون به خونه رفتندجیمین بعد دوش گرفتن به سالن رفت یونگی هیونگ دید که هوبی هیونگ تو اغوشش از خستگی خوابش برده
جیمین به اشپزخونه رفت بعد از ریختن دوتا ماگ قهوه به سالن برگشت و یکیشو سمت یونگی گرفت و گفت: بفرمایید هیونگ
جیمین:اره هیونگ هرچقدر که اونا عالی باشن من حاضر نیستم نفر سوم یه رابطه باشم فردا بعد ضبط تو کافه باهاشون قرار دارم جوابمو بهشون میگم.
جیمین :من برم اتاقم هیونگ شب بخیر
یونگی :منم هوبی ببرم تو تخت شب بخیر عزیزم خوب بخوابی
جیمین:همچنین هیونگ
.جیمین
داشت به این فکر میکرد که بالاخره این رقص وموزیک ویدیو تموم شد هیچ وقت فکر نمیکرد رقصی که روز اول براش هیجان داشت انقدر عذاب اور بشهباصدای تهیونگ هیونگ به خودش اومد و گفت:موچی بریم ؟؟
جیمین :کجا هیونگ
تهیونگ :بریم من برسونمت خونه اماده شی
بعد من هم برم خونه اماده شم با کوکی بیایم دنبالت بریم کافه صحبت کنیم دیگه لاو نکنه یادت رفته
جونگکوک :دارم اماده میشم برای دلبری از سوژه چطور؟؟؟
تهیونگ : راستش رفتارش تغییرکرده فکر نکنم جواب خوبی درانتظارمون باشه
جونگکوک :مگه رفتارش چطوری شده؟؟؟
تهیونگ : ازم فرار میکنه فتارش سرد شده
جونگکوک :باشه عزیزم منتظرتم فعلا
تهیونگ :فعلا نفسمجیمین
نگاهی به خودش تو اینه کرد و گفت:همه چی خوب پیش میره به خودت ایمان داشته باش بعد نفس عمیقی کشید و از خونه بیرون رفت و سوار ماشین. شد و بسمت کافه روند .بعد ۲۰ دقیقه رانندگی بالاخره به کافه رسید ماشین پارک کرد و داخل کافه شد با دیدن تهکوک سمت میزشون رفت و گفت: سلام هیونگا
تهکوک : سلام عزیزمووت و کامنت فراموش نشه
میدونم کمه ولی یکم سرم شلوغه اینم نوشتم که داستان از ذهنتون نپره
YOU ARE READING
Ice Omega
Werewolfمیگن افسانه برگرفته از واقعیتن این حرف همیشه برام خنده دار بوده میگفتم چرته محضه اما الان بهش رسیدم که نه برگرفته از واقعیت هاست اگه ازم بپرسین چطوری بهش ایمان اوردم فقط یک کلام میگم من خود افسانه ام افسانه ای که مسبب ظهورش مرگ پدر و مادرم و حیل...