Part9

425 102 8
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه صرفا جهت انرژی دادن بهم برای نوشتن

جیمین
از خانه خارج شدم و با دیدن ماشین تهیونگ هیونگ سمتش رفتم و سوار شدم

جیمین: سلام جونگکوک هیونگ با ماشین ته ته هیونگ اومدی؟؟؟

جونگکوک:اره عزیزم .تا وقتی اینجام دستمه تهیونگ با ماشین کمپانی رفت و امد میکنه

به سمت هیونگ نشستم گفتم :چ خوب
هیونگ دوس داری کجا بریم ؟؟؟

جونگکوک :شهربازی و یه کافه دنج واسه صحبت و رستوران عااالی برا شام
جایی را میشناسی؟؟؟

یه کوچولو فکر کردم و با مکث گفتم : میشناسم هیونگ
یه کافه دنج میشناسم کنار یه پارک تفریحی بزرگ
میتونیم هم بریم کافه هم پارک کنارش

جونگکوک : بریم پارک قدم بزنیم و بعد بریم کافه چطوره؟
جیمین :عالیه هیونگ بریم فقط قبلش من از خونه یه زیرانداز بیارم هیونگ
ماشین داخل محوطه پارک گذاشتیم و شروع به قدم زدن کردیم که جونگکوک هیونگ گفت:موچی نمیخوای از خودت بهم بگی دوس دارم با بیبی موچیم بیشتر اشنا بشم
جیمین با شیطنت گفت :به یه شرط
کوک : چه شرطی ؟؟
جیمین : بازی کنیم هیونگ
جونگکوک گفت:چ بازی موچی ؟
جیمین:هیونگ تا حالا بازی پرسش و پاسخ انجام دادی؟
چطوره انجامش بدیم و جفتمون سوالایی که داریم و بپرسیم؟

جونگکوک:پرسش و پاسخ ؟چه جوریه؟
مثلا من ازت سوال میپرسم و تو باید درعرض ۵ثانیه جواب بدی و اگه نخوای جواب بدی تنبیه میشی

جونگکوک:تنبیه؟
جیمین :اوهوم ،مثلا برای هر جواب ندادن باید یه شات بنوشیم یا میتونیم وقتی تعدادش حداقل ۵ شد یه قول سفید بدیم که طرف مقابل هر وقت خواست ازش استفاده کنه
جونگکوک با تعجب گفت:قول سفید ؟؟؟؟
جیمین:اره هیونگ مثل چک سفید امضا که مبلغ اش را خودت مینویسی قول سفید قولش و شرایطش خودت میگی

جونگکوک : سئول

جیمین : پزشکم واشنگتن دی سی

جونگکوک :معمارم ایتالیا

 جیمین:ته تغاری خونه ام

جونگکوک :نوه و پسر ارشد

جونگکوک :بوکسرم

جیمین :ویالون میزنم

جونگکوک :پیانو

جیمین :یه برادر بزرگتر از خودم دارم

جونگکوک :تک بچه خانواده ام 
جیمین خندید و پا به فرار گذاشت و به شوخی گفت:یکی یه دونه خل و دونه ای هیونگ
جونگکوک با این حرف جیمین سمتش دوید و گفت: دستم بهت برسه بیچاره ای در جریان باش
جیمین با زبون درازی گفت: نمیرسه هیونگ شمام در جریان باش

جیمین با صدای اخ جونگکوک نگران شد وسمتش رفت و گفت:چیشد هیونگ !

جونگکوک پوزخندی زد و دستش را گرفت و گفت:دیدی گرفتمت
جیمین :قبول نیست هیونگ تقلب کردی
جونگکوک خندید و گفت:مهم نیست عزیزم مهم اینه تو چنگمی
جونگکوک با دیدن قیافه کیوت و مظلوم جیمیمن بوسه ای رو گونه اش نشوند گفت :اینکار
با صدای شنیدن کمک خواستن کسی جونگکوک از قلقلک دادن جیمین دست کشید و گفت: میشنوی جیمین
جیمین :اره هیونگ انگار کسی کمک میخواد صدا از کجا میاد
جونگکوک :از سمت راس پارکه بریم ببینیم چه خبره ؟
به سمت وسایل بازی بچه ها رفتیم که خانمی دیدم بچه ای بغل کرده و اون بچه صورتش کبود شده خانم داره پشتش میزنه و مرد کنارش برای کمک فریاد میزنه مردم دورشون جمع شدن .
بچه به خودم تکیه دادن و و همزمان فشار به قفسه سینه اش وارد کردم که باعث بیرون پریدن ابنبات شد و پسر بچه شروع به گریه کرد
جیمین پسربچه به مادرش دادم و دستمو نوازش وار به سرش کشیدم و گفت:هیش عزیزم چیزی نیست تموم شد
جیمین: خواهش میکنم وظیفه ام انجام دادم
مراقب کوچولوتون باشین
مادر بچه :خیلی ممنونم
جیمین: خواهش
و نگاهی به هیونگ کردم گفتم :بریم هیونگ
جونگکوک:بریم بیبی انجل
جیمین با خنده گفت:بریم هیونگ
جونگکوک : بریم کافه بستنی بزنیم
جیمین: بریم هیونگ و با شیطنت ادامه دادم : من سه اسکوپه توت فرنگی و طالبی و شاهتوت دوس دارم
جونگکوک :من شکلاتی.
جیمین :عاشق رقصم
جونگکوک:‌‌عاشق...  

Ice Omega Where stories live. Discover now