ووت و کامنت فراموش نشه صرفا جهت انرژی دادن بهم برای نوشتن
جیمین
از خانه خارج شدم و با دیدن ماشین تهیونگ هیونگ سمتش رفتم و سوار شدمجیمین: سلام جونگکوک هیونگ با ماشین ته ته هیونگ اومدی؟؟؟
جونگکوک:اره عزیزم .تا وقتی اینجام دستمه تهیونگ با ماشین کمپانی رفت و امد میکنه
به سمت هیونگ نشستم گفتم :چ خوب
هیونگ دوس داری کجا بریم ؟؟؟جونگکوک :شهربازی و یه کافه دنج واسه صحبت و رستوران عااالی برا شام
جایی را میشناسی؟؟؟یه کوچولو فکر کردم و با مکث گفتم : میشناسم هیونگ
یه کافه دنج میشناسم کنار یه پارک تفریحی بزرگ
میتونیم هم بریم کافه هم پارک کنارشجونگکوک : بریم پارک قدم بزنیم و بعد بریم کافه چطوره؟
جیمین :عالیه هیونگ بریم فقط قبلش من از خونه یه زیرانداز بیارم هیونگ
ماشین داخل محوطه پارک گذاشتیم و شروع به قدم زدن کردیم که جونگکوک هیونگ گفت:موچی نمیخوای از خودت بهم بگی دوس دارم با بیبی موچیم بیشتر اشنا بشم
جیمین با شیطنت گفت :به یه شرط
کوک : چه شرطی ؟؟
جیمین : بازی کنیم هیونگ
جونگکوک گفت:چ بازی موچی ؟
جیمین:هیونگ تا حالا بازی پرسش و پاسخ انجام دادی؟
چطوره انجامش بدیم و جفتمون سوالایی که داریم و بپرسیم؟جونگکوک:پرسش و پاسخ ؟چه جوریه؟
مثلا من ازت سوال میپرسم و تو باید درعرض ۵ثانیه جواب بدی و اگه نخوای جواب بدی تنبیه میشیجونگکوک:تنبیه؟
جیمین :اوهوم ،مثلا برای هر جواب ندادن باید یه شات بنوشیم یا میتونیم وقتی تعدادش حداقل ۵ شد یه قول سفید بدیم که طرف مقابل هر وقت خواست ازش استفاده کنه
جونگکوک با تعجب گفت:قول سفید ؟؟؟؟
جیمین:اره هیونگ مثل چک سفید امضا که مبلغ اش را خودت مینویسی قول سفید قولش و شرایطش خودت میگیجونگکوک : سئول
جیمین : پزشکم واشنگتن دی سی
جونگکوک :معمارم ایتالیا
جیمین:ته تغاری خونه ام
جونگکوک :نوه و پسر ارشد
جونگکوک :بوکسرم
جیمین :ویالون میزنم
جونگکوک :پیانو
جیمین :یه برادر بزرگتر از خودم دارم
جونگکوک :تک بچه خانواده ام
جیمین خندید و پا به فرار گذاشت و به شوخی گفت:یکی یه دونه خل و دونه ای هیونگ
جونگکوک با این حرف جیمین سمتش دوید و گفت: دستم بهت برسه بیچاره ای در جریان باش
جیمین با زبون درازی گفت: نمیرسه هیونگ شمام در جریان باشجیمین با صدای اخ جونگکوک نگران شد وسمتش رفت و گفت:چیشد هیونگ !
جونگکوک پوزخندی زد و دستش را گرفت و گفت:دیدی گرفتمت
جیمین :قبول نیست هیونگ تقلب کردی
جونگکوک خندید و گفت:مهم نیست عزیزم مهم اینه تو چنگمی
جونگکوک با دیدن قیافه کیوت و مظلوم جیمیمن بوسه ای رو گونه اش نشوند گفت :اینکار
با صدای شنیدن کمک خواستن کسی جونگکوک از قلقلک دادن جیمین دست کشید و گفت: میشنوی جیمین
جیمین :اره هیونگ انگار کسی کمک میخواد صدا از کجا میاد
جونگکوک :از سمت راس پارکه بریم ببینیم چه خبره ؟
به سمت وسایل بازی بچه ها رفتیم که خانمی دیدم بچه ای بغل کرده و اون بچه صورتش کبود شده خانم داره پشتش میزنه و مرد کنارش برای کمک فریاد میزنه مردم دورشون جمع شدن .
بچه به خودم تکیه دادن و و همزمان فشار به قفسه سینه اش وارد کردم که باعث بیرون پریدن ابنبات شد و پسر بچه شروع به گریه کرد
جیمین پسربچه به مادرش دادم و دستمو نوازش وار به سرش کشیدم و گفت:هیش عزیزم چیزی نیست تموم شد
جیمین: خواهش میکنم وظیفه ام انجام دادم
مراقب کوچولوتون باشین
مادر بچه :خیلی ممنونم
جیمین: خواهش
و نگاهی به هیونگ کردم گفتم :بریم هیونگ
جونگکوک:بریم بیبی انجل
جیمین با خنده گفت:بریم هیونگ
جونگکوک : بریم کافه بستنی بزنیم
جیمین: بریم هیونگ و با شیطنت ادامه دادم : من سه اسکوپه توت فرنگی و طالبی و شاهتوت دوس دارم
جونگکوک :من شکلاتی.
جیمین :عاشق رقصم
جونگکوک:عاشق...

YOU ARE READING
Ice Omega
Werewolfمیگن افسانه برگرفته از واقعیتن این حرف همیشه برام خنده دار بوده میگفتم چرته محضه اما الان بهش رسیدم که نه برگرفته از واقعیت هاست اگه ازم بپرسین چطوری بهش ایمان اوردم فقط یک کلام میگم من خود افسانه ام افسانه ای که مسبب ظهورش مرگ پدر و مادرم و حیل...