Part 16

466 120 37
                                    

بکهیون :شاید هم پدرت توی مخفی کردن تو خیلی موفق بوده
و اگه  نقشه ای در کار بوده هم خود بخود از بین میره مگه ردشون نکردی؟؟؟
جیمین :اره
بکهیون :پس مشکل حله
جیمین :اما هیونگ اگه نقشه ای داشتن حتی با رد کردنم هم از نظر من سواستفاده است ازارم میده
بکهیون ؛ببین اگه نقشه بوده باشه اونا دیگه پیگیرت نمیشن اما اگه واقعا دوست داشته باشن ولت نمیکنن مطمئن باش فقط باید همه چیزو به زمان بسپاری
جیمین:اوکی
راستی میای فردا بریم بیرون؟؟؟
این مدت اصلا نشد وقت بذاریم برای خوش گذرونی
بکهیون :معلومه که میام

فردا صبح

بعداز یه خرید حسابی از پاساژ بیرون اومدند جیمین گفت:بکی بریم یه چیزی بخوریم بد جور گشنمه
بکهیون با ذوق گفت :بریم پاتوق؟؟؟
جیمین :بریم
به کافه همیشگی رفتند و بعد از سفارش کنار یکی از میزهای بیرونش نشستند .
خوبی این کافه این بود که فضای بیرونی خوشگلی داشت و کنار یک پارک بزرگ بود بعد ازرسیدن سفارشاتشون داشتند صحبت میکردند که چشم جیمین  به پسر کوچولویی بامزه ای  افتاد که  با توپ بازی میکرد
بکی صدا زد گفت :بک اون بچه ببین چقدر خوشگله
بکهیون :اره عزیزم نگاه موهاشو
جیمین
همین طور که داشت قهوه ا شو با لذت میخورد به اون بچه نگاه میکرد که متوجه شد توپ اون بچه تو خیابان افتاد
اون بچه دنبالش  سمت خیابان دوید
جیمین با دیدن این صحنه قهوه اشو انداخت سمتش دوید و دادزد :
مواظب باش 
جیمین با دیدن کامیون که سمت اون پسر بچه میروند سریعتر دوید تا به پسر برسه که وسط خیابان از ترس  خشکش زده بود
جیمین با دیدن اینکه کامیون با بچه فاصله زیادی نداره خودشو بهش رسوند و بغلش کرد و همزمان خودش را  داخل پیاده رو پرت کرد
بک با دیدن این صحنه  به سمتشون دوید و فریاد زد و گفت:خدای من جیمین
همزمان با رسیدن بکی مردی هم سمتشون اومد گفت :ته مین  عزیزم
جیمین اروم نشست و اون بچه که تو بغلش از ترس تو خودش جمع شده نگاه کرد و سرش نوازش کرد و گفت:هیش کوچولو چیزی نیست  تموم شد اروم عزیزم اروم
پسر کوچولو با صدای مرد هق ای زد و خودشو تو بغل مرد پرت کرد و گفت : داییییی
مرد بچه محکم بغل کرد وگفت: جان دایی جانم نفس چیزی نیس تموم شد زندگیم جات امنه
بکهیون :خوبی جیمین دیونه شدی این چه کاری بود؟؟؟
جیمین:خوبم بک نمیتونستم ببینم یه بچه چیزیش بشه
مرد با صدای جیمین به خودش اومد و گفت:ممنونم ازتون
جیمین : خواهش میکنم کاری نکردم  فقط بیشتر مواظب باشید
جیمین سعی کرد که از جاش بلند بشه که درد وحشتناکی توی پاش حس کرد و گفت:اخ بک نمیتونم بلندشم پام
مرد گفت:حتما
بزارین کمکتون کنم
جیمین:نیازی نیس ممنون خودمون میریم
مرد به سمت راننده اش که پشت سرش بود برگشت و گفت:کانگ ماشینو بیار
کانگ :چشم قربان
مرد دستشو سمت جیمین دراز کرد و گفت:میدونم برای اشنایی زمان درستی نیست ولی من وونهو هستم لی وونهو
جیمین با وونهو دست داد و گفت : خوشبختم منم پارک جیمینم
و به بکهیون اشاره کرد و گفت:ایشونم دوستم  بیون بکهیون
وونهو : خوشبختم
کانگ :قربان ماشین حاضره
وونهو : میشه کمکتون کنم بریم بیمارستان گویا پا تون اسیب دیده
جیمین:ممنون خودم میرم
وونهو :ابدا من مسئول این اتفاقم و مسئولیتش تمام بامنه لطفا
جیمین: باشه
وونهو
،ته مین داخل ماشین گذاشت و پیش جیمین برگشت و گفت :میشه بلندت کنم میترسم به پات فشار بیاد بدتر شه
جیمین با خجالت گفت:باشه
با به اغوش کشیدنش نفس عمیقی کشید و متوجه رایحه مرد شد. لعنتی اون مرد یه الفای
خون خالص با رایحه ویسکی بود
جیمین اهی کشید و با خودش فکر کرد چرا هرچی آلفای خون خالص لعنتی با اون برخورد داره
با گذاشته شدنش روی صندلی ماشین به خودش اومد و گفت:ممنونم
وونهو همون‌طور که براش کمربند شو می‌بست نگاهی بهش کرد و گفت: خواهش میکنم
بعد از رسیدن به بیمارستان و چکاپ و گرفتن عکس از پای  جیمین  دکتر گفت پاش مو برداشته نیازه گچ گرفته شه حداقل ۲۰ روز باید تو گچ باشه بعد برای چکاپ برگردید
جیمین:ممنون دکتر
ووت و کامنت فراموش نشه عزیزان 🥰
شرط اپ بعدی ووت برسه ۱۰۰۰

Ice Omega Onde histórias criam vida. Descubra agora