بعد از رفتن تهکوک،هوسوک سمت بکهیون رفت و گفت :بهتره چند ساعت دیگه بهوش میاد ،البته امیدوارم انگار گرگش عصبانیه و میخواد از جیمین مواظب کنه و دوست نداره بذاره جیمین بیدار شه
هوسوک :این موضوع خطرناک نیست ؟؟
بکهیون :راستش اگه بیدار نشه چرااسیب خودشو میذاره اگه بیدار نشد مجبوریم از سلطه یه الفا روش استفاده کنیم تا به اجبار بیدارش کنه .
هوسوک : نامجون و یونگی از این موضوع خبر دارن ؟
بکهیون : راستش نه جرات نکردم بهشون بگم هر دوتاشون بشدت ناراحت وعصبی ان نخواستم تا چیزی مشخص نشده نگرانشون کنم .
هوسوک :کار خوبی کردی امیدوارم جیمین زودتر بهوش بیاد .
تهکوک بعد از رفتن به اتاقشون با اشاره تهیونگ به جونگکوک روی تخت دراز کشیدند که تهیونگ گفت :کوکی حس میکنم داریم زیاده روی میکنیم داریم زیادی نسبت به جیمین عکس العمل نشان میدیم و زیادی باعث اسیب دیدنش میشیم .جیمین هیچ بدهی نسبت به مانداره و هیچ بدی در حق ما نکرده نه خودش و نه خانواده اش اما ما داریم یه جوری رفتار میکنیم که انگار طلبکاریم رسم خاندانها وخود خاندانها هیچ ربطی به اون نداره اما ماداریم انتقام این رسوم از اون میگیریم چه بسا جیمین از خود خاندان هاو رسومشون اسیب دیده باعث شده عمه وشوهرش چندسال از اقوام دورش کنن ویه جورایی تنها بزرگ شده و جز خانوادش و یونگی هیونگش کسی و نداشته و ما هم به جای شدن یه تکیه گاه براش ،شدیم مایه عذابش.
راستش من ترجیح میدم لی نو اسیب ببینه از قضیه رسوم خاندانها که از اول خواسته خودش بوده و به ما نزدیک شده تا جیمینی که از اول هیچ قصد نزدیکی به ما نداشته ،من جیمین دوست دارم شاید حتی بیشتر لینو اما منو میشناسی هیچ وقت نمیتونم بیخیال غرور لعنتی شم و این موضوع اعتراف کنم واسه بدست اوردن جیمین باید بیخیال این رفتار و غرورم شم چیزی که تو رابطه با لینو لازم به اسیب دیدنش نیست و من نیاز به یه ادم محتاج به خودم و پول دارم .چیزی که جیمین ازش مبراست و یه ادم خودساخته اس .
جونگکوک:میدونی راستش منم به این باور رسیدم جیمین ادم امگای یه نفر شدن نیست انگار خودش یه الفاست کسی که میدونم اگه از همین الان حمایت همه اطرافیانشون از دست بده به سال نکشیده خودشو بالا میکشه حتی زندگیش از الانم بهتر میشه چیزی که من تو امثال لینو ندیدم.میدونستی از بچگی کار میکرده و یکی از شرکا و طراحان شرکت برادرش ،چیزی که هر امگای دیگه ای که تو شرایط مالی اون حتی بهش فکر نمیکرده راستش پدرم حق داره میگه بهش نزدیک نشیم و اون لقمه ماها نیست اما خب دل حرف حالیش نمیشه میخوامش نمیتونم ازش بگذرم امابا همه ی اینها میدونم که قضیه همون گل تو مردابه که فقط دیدنش تو همون مرداب قشنگه اگه بچینمش از پس نگهداریش برنمیام و خشکش میکنم.
تهیونگ : شاید اگه دست یافتنی بود انقدر خواستنی نبود من میکشم کنار و مثل یه هیونگ بهش نگاه میکنم اما فرصت نزدیکی به الفاهای دیگه را هم بهش نمیدم من ذات هم جنس های خودمو میشناسم نزدیکش میشن تا بدستش بیارن و از بینش ببرن ،واسه خودش بهش نزدیک نمیشن .
جونگکوک :موافقم باهات منم میشم هیونگ مورد علاقه اش .
باضربه ای که به در خورد تهکوک صحبت اشون قطع کرد و جونگکوک گفت:بله ؟
هوسوک در باز کرد و گفت :اومدم بهتون بگم جیمین بهوش اومده
تهیونگ : واقعا هیونگ
هوسوک :اره عزیزم
تهکوک با حرف جیمین از اتاق خارج شدند سریع سمت پذیرایی ومبلی که جیمین روش بود رفتند ،جیمین با صدای پاهاشون چشاشو باز کرد اما به جای عسلی زیبای چشماش با ابی زیبایی مواجه شدند .
جیمین با دیدنشون غرش خشمگینی کرد چیزی که باعث بیقراری گرگ های تهکوک شد.
جونگکوک: ووواو تو حالت گرگشه
بکهیون :اره بیدار شد اما نه خودش گرگش جیم و راستش بعد از بیدارشدن گرگش جیم بیحس بهمون نگاه میکرد و اولین واکنشش همون غرشش به شما بود تا الان فقط نگاه های بیحس و بعضی مواقع دلخورش شامل حالمون شد.
تهیونگ : واکنشش چیزه خوبیه ؟
بکهیون پوزخندی زد و گفت : راستش از نظر پزشکی چیز خوبیه اما برای شما نه .
تهیونگ : مهم نیست از دلش در میاریم .
تو همین حین ونهوو پایین اومد گفت : بهوش اومد ؟
جونگکوک : به تو ربطی نداره
جین با هشدار گفت : جونگکوک و سمت وونهو چرخید و گفت: بله وونهوشی بیدارشده اما من جاتون بودم بهش نزدیک نمیشدم چون خودش نیست و گرگشه.
جیم نگاهی به نامجون کرد و گفت :هیونگ میشه کمکم کنی بلند شم؟
نامجون با حرف جیمین سریع به سمتش رفت کمک کرد از جاش بلند شه جیم به سمت اون سه تا رفت اول نزدیک وونهو رفت و با پاش ضربه ای وسط پای وونهو زد که باعث شد وونهو با درد خم بشه و در ادامه گفت : این زدم که یاد بگیری از جیمین برای تحریک همنوعات استفاده نکنی و این که قبل از هل دادن کسی به قصد محافظت نگاه کنی به کجا هلش میدی و بدتر باعث اسیبش نشی وونهو شی.
تهکوک با این حرکت جیمین پوزخندی زدند و جونگکوک رو به تهیونگ کرد و گفت:بعد میگی بیخیالش شیم چ حالشو جا اورد
جیم سرشو نزدیک گوش نامجون برد و با بدجنسی گفت: هیونگ میشه اون دوتا الفای رو به رو تو یه گوشمالی بدی واسه وضعیت جیمین خوب نیست به خودم فشار بیارم
نامجون : با کمال میل
جیم سرشو سمت یونگی چرخید و لبخند بدجنسی زد و گفت : هیونگ نامجون هیونگ به کمکت نیاز داره میشه بهش ملحق بشی
یونگی که با این لبخندای جیمین اشنا بود ،پوزخندی زد و گفت: البته عزیزم
جیمین با کمک نامجون سرجاش برگشت و با لذت به روبروش خیره شد.
تهیونگ :دارم از این نگاهش میترسم
جونگکوک : منم
نامجون و یونگی سمت تهکوک رفتند و نگاهی بهم کردند ویونگی گفت :یه قانونی ما چند ساله داریم اونم اینکه هر وقت جیم کاری خواست برا جیمین کنه اما جسم جیمین اجازه نداد شوگا وrmزحمتشو بکشن.یونگی با پایان حرفش اجازه دادشوگا کنترلشو دستش بگیره به گونه ی جونگکوک مشتی زد .
جیم باحرکت شوگا گفت:هیونگا صورتاشون نه حیفه شما که نمیخواین جیمین خبردارشه .
شوگا پوزخندی زد و گفت :اوکی عزیزم،rm جان صورتش نه
rm گفت : اوکی شوگا جان و با پایان حرفش مشتی تو شک تهیونگ زد
ووت و کامنت فراموش نشه
قرار بود چهارشنبه آپ کنم اما متاسفانه نت و فیلتر شکن ج نمیداد
ČTEŠ
Ice Omega
Vlkodlaciمیگن افسانه برگرفته از واقعیتن این حرف همیشه برام خنده دار بوده میگفتم چرته محضه اما الان بهش رسیدم که نه برگرفته از واقعیت هاست اگه ازم بپرسین چطوری بهش ایمان اوردم فقط یک کلام میگم من خود افسانه ام افسانه ای که مسبب ظهورش مرگ پدر و مادرم و حیل...