part 10

426 90 23
                                    

جونگکوک: عاشق موچیم
جیمین با این حرف جونگکوک سرخ شد و  گفت :هیونگ
جونگکوک:جونم راس میگم خوب خوشمزه ان خیلی
جیمین:اونکه بعله شکی درش نیست
وارد کافه شدند و به سمت دنج ترین میز کافه رفتند وجیمین گفت:هیونگ تا تو سفارش میدی من یه اب به دست و صورتم بزنم و بیام
جونگکوک :برو عزیزم
گارسون به سمت میز امد و گفت ؛چی میل دارید؟؟
جونگکوک :یه بستنی سه اسکوپه شاه توت و طالبی و توت فرنگی و یه بستنی شکلاتی و دوتیکه کیک وانیلی
گارسون :چیزی دیگه میل ندارید؟؟؟
جونگکوک : نه ممنون
گارسون :میارم خدمتون
با صدای پیامک گوشیش نگاهی بهش کرد دید ته پیام داده و گفته : دلبری از سوژه در چ حاله لاو ؟
جونگکوک :عااالی
تو در چ حالی ؟
تهیونگ :تازه کارم سالن تموم شده دارم میرم خونه
جونگکوک :برای شام و فیلم دیدن بیارمش خونه امشب ؟؟
تهیونگ :اره بیارش امشب میخوام یکاری کنم دیگه ته ته هیونگ نباشم بشم عشقش براش چطورع ؟
جونگکوک : برنامه ای براش داری ؟؟؟
تهیونگ :اره یه ابراز علاقه خاص با یه شام رمانتیک و افشا شدن رابطه من و تو براش
جونگکوک :زود نیس من تازه باهاش قرار گذاشتم
تهیونگ :نه میدونم منو میخواد و از توهم خوشش اومده کارمون راحته
جونگکوک : اوکی پس تدارکات با خودت۳ ساعت دیگه خونه ایم
تهیونگ ؛اوکی
گوشیش کنار گذاشت که جیمین دید با سینی سفارشتشون سمت میز میاد از جاش بلند شد و سینی گرفت و گفت:چرا تو میاری عزیزم
جیمین:دیدم گارسون خستس انگار و منم دلم نیومد سینی سفارشات خودم تحویل گرفتم
جونگکوک : عزیز مهربونم

بعد از خوردن بستنی هاشون و صحبت های روز مره جونگکوک گفت:موچی بریم خونه تهیونگ فیلم ببینم و شام بخوریم ته از سالن رقص تازه برگشته تنهاست؟؟؟
جیمین لبخندی زد و گفت:بریم هیونگ
بعد از پرداخت صورتحساب از کافه بیرون زدند و به سمت خونه ته هیونگ رفتن

جیمین در زدیم و منتظر موندیم با باز شدن درب با صحنه خوشگلی مواجه شدم برگشتم با تعجب به جونگکوک هیونگ نگاه کنم که دیدم داره فیلم میگیره اشاره کرد برم داخل
وارد که شدم ته هیونگ دیدم که وسط یه قلب پر از شمع و گل با یه دسته گل وایستاده بطرف ش رفتم و گفتم هیونگ خبریه
تهیونگ :اره عزیزم یه سوال داشتم
جیمین :چی
تهیونگ :امگامون میشی موچیم
جیمین :چی هیونگ
امگاتون ؟؟؟
تهیوونگ :اره عزیزم امگای من و جونگکوک
جیمین : من گیج شدم هیونگ میشه برام توضیح بدین بعد جواب بدم هیونگ ذهنم پر سواله
تهیونگ به جونگکوک اشاره کرد فیلم گرفتن تموم کنه دست جیمین گرفت و سمت کاناپه رفت و اشاره کرد بشینه و بعد اینکه جونگکوک نشست شروع کرد به صحبت کردن :
ببین عزیز دلم من و جونگکوک هیونگت جفت هم هستیم ولی همیشه حس میکردیم رابطمون انگار یه نیمه دیگه کم داره تا کاملشه پس دنبال یه جفت امگا برای کامل کردن رابطمون میگشتیم تا اینکه من باهات اشنا شدم و حس کردم تو این رابطه تکمیل میکنی و به جونگکوک خبردادم و اونم برای اشنایی با تو به اینجا اومد
اونم بعد دیدنت با من هم نظر شد که تو تکمیل کننده ی رابطه مایی پس میخوایم یه سوال ازت بپرسیم
امگای ما میشی لاو؟؟؟؟
جیمین شوکه بهشون نگاه کردم هضم حرفایی که زدن برام سخت بود اینکه هر دو جفتن اینکه ازم میخوان جفتشون شم نمیدونستم چی بگم سردگمم بودم واسه همین گفتم :من نمیدونم چی بگم راستش هضم اش برام سخته
جونگکوک :بیبی انجل نیاز نیست الان جواب بدی خوب فکراتو کن بعد جواب بده ما هر چقدر بخوای برات صبر میکنیم
جیمین معذب گفتم  :باشه هیونگ میشه من برم خونه
تهیونگ :البته عزیزم فقط بعد شام نفسم نمیتونم بزارم گشنه بری
جیمین :اما
جونگکوک :اما نداره بیبی انجل شام بخوریم بعد میرسونمت
جیمین :باشه
جیمین
سر میز شام که رفتیم شروع کردیم ذهنم بشدت درگیر بودم طوریکه یه لقمه نمی‌تونستم بخورم فقط داشتم با غذام بازی میکردم زودتر غذا خوردنشون تموم شه برگردم خونه
جونگکوک نگاهی به جیمین کرد و گفت :چرا چیزی نمیخوری بیبی انجل ؟؟
جیمین با صدای جونگکوک به خودش اومد گفت:سیر هستم هیونگ
تهیونگ :پس اگه اینجوریه جمع کنم
جیمین:میشه من برم هیونگ
جونگکوک : میبرمت خودم
جیمین ؛نیازی نیست به هوبی هیونگ پیام دادم بیاد دنبالم
تهیونگ اشاره به جونگکوک کرد و گفت:تحت فشارش نزار لاو
جیمین دستشو بسمتون دراز کرد گفت:من دیگه میرم هیونگا
جونگکوک دستشو گرفت و تو اغوشش کشید و گفت:منتظر جوابت هستیم
تهیونگ هم بوسه ای به شقیقه اش زد و گفت: بدرقه ات میکنم
به پایین ساختمون که رسیدن با دیدن ماشین هوبی هیونگ تقریبا از دستشون فرار کرد و با گفتن : خداحافظ هیونگا به سمت ماشین دویدو سوار شدو رو کرد به هوبی هیونگ گفت:سلام هیونگ و مرسی ازت
هوبی :سلام عزیزم بابت
جیمین:نجات دادنم
هوبی : از چی

Ice Omega Where stories live. Discover now