Part_23

250 62 18
                                    


<<فلش بک >>
جیمین شیفت داد و سمتشون رفت هنوز سرش بدلیل ضربه ای که خورده بود گیج می‌رفت اما میدونست اگه جلو نره فاجعه پیش میاد، با بالا گرفتن سرش اون سه تا لعنتی رو دید که داشتن برای حمله بهمدیگه آماده میشدن واسه همین سریعتر جلو رفت و خودش رو بینشون انداخت ،تهیونگ که آماده بود و پنجه اشو بالا برده بود تا به وونهو ضربه بزنه با دیدن اینکه جیمین وسطشون پریده سعی کرد جلوی ضربه ی پنجه اشو بگیره تا به امگا نخوره اما متاسفانه ضربه اش با این حال که منحرف شده بود به شکم جیمین خورد و جیمین با زوزه ی ضعیفی به زمین افتاد و بیهوش شد
<<پایان فلش بک>>
نامجون باورش نمیشد اون گرگ غرق خون برادر کوچولوش باشه ،خون همه بدن جیمینش رو در آغوش گرفته بود با عصبانیت غرشی کرد و سمت جیمینش رفت و با غرشش اون سه نفر که در کنار برادرش بودن رو دور کرد و دوباره تبدیل شد، جیمین عزیزش رو بغل گرفت و متوجه شد خون زیادی که داشت از پیشونی و پهلوی برادرش خارج میشد شد دستش رو روی صورت جیمینش کشید و صداش زد:
نامجون:جیمینم عشق داداش چیشدی تو ؟؟؟ یونگی دستش رو روی شونه ی نامجون گذاشت و گفت :بلندش کن ببریمش داخل بکهیون چکش کنه سریع باش نامجون
نامجون با حرف یونگی به خودش اومد جیمین رو به آغوش کشید و به سرعت سمت خونه رفت
یونگی به سمت اون سه نگاه کرد و گفت : حساب شما سه تا رو بعدا میرسم فعلا جیمین مهمتره
تهکوک و وونهو بالاخره از شوک بیرون اومدن و شیفت دادن و سرجاشون نشستند باورشون نمیشد یه حسادت و کل کل آلفایی باعث آسیب به کسی شده که این حسادت برای اون بود ،وونهو زودتر بخودش اومد و سمت ویلا دوید و داخل رفت و جیمین رو دید که روی مبل گذاشته شده و بکهیون داره بدنشو معاینه میکنه خواست جلو بره که هوسوک عصبی گفت: بهتره نزدیکش نشی در ضمن بهتره بری لباس بپوشی
وونهو: اما میخوام ببینمش باید بفهمم حالش چطوره؟؟
هوسوک : الان وقتش نیست وونهو شی نامجون بشدت ناراحت و عصبیه نزدیک شدنت به جیمین فقط باعث یه درگیری دیگه اون هم با نامجون میشه بهتره بری تو اتاق پیش ته مین بیدار شده و بعد از دیدن جیمین ترسید و به اتاق برگشت
وونهو با این حرف هوسوک سمت اتاق رفت و ته مین رو دید که زیر پتو روی تخت خودشو جمع کرده، فوری سمتش رفت و به آغوشش کشید و گفت :ته مین چیشده عزیزم
ته مین گفت : جیمینی مرده ؟؟؟رفته پیش مامان و بابا
وونهو :نه عزیزم خدا نکنه جیمینی فقط یه کوچولو زخمی شده و زود خوب میشه
ته مین :خوب میشه ؟؟؟
وونهو : آره عزیزم خوب میشه، میخوای بریم تو اتاق من تا من لباسمو عوض کنم ؟اینی که تنمه پاره شده
ته مین :باشه
وونهو ته مین رو به آغوش کشید و سمت اتاق خودش رفت ، ته مین رو روی تخت گذاشت و گفت : ته مینی میشه فیلم ببینی تا دایی دوش بگیره و لباسشو عوض کنه؟
ته مین: باشه
وونهو بعد از پلی کردن فیلم تو آی پد ته مین اون رو بدستش داد و به حموم رفت
تهکوک نگاهی بهم کردن که تهیونگ گفت :الان چه اتفاقی افتاد؟ ما چیکار کردیم ؟
جونگکوک : چرا هرچی میخواییم بهش نزدیکتر شیم بدتر دورتر میشیم
تهیونگ : منه لعنتی با این دستم پهلوشو پاره کردم ...خدای من
جونگکوک : تقصیر تو نبود جیمین یهو خودش رو انداخت وسط
تهیونگ متوجه جین هیونگش شد که از ویلا بیرون اومده و داشت با عصبانیت به سمتشون میومد سریع از جاش بلند شد که کوک هم با دیدن عکس العمل تهیونگ بلند شد. جین با رسیدن به اون دو مشتی به صورت تهیونگ زد و گفت :این بود جواب اعتماد من به شما ؟ قرار بود عاشقش کنید و بشید تکیه گاهش نه اینکه به سمت مرگ سوقش بدید لعنتیا!!!
تهیونگ : هیونگ میخواستیم اون آلفای لعنتی رو سرجاش بشونیم
جین :مگه شما وحشی هستین که میخواستین با دعوا سرجاش بشونیدش؟ زبون تو دهنتون ندارین؟ نمی‌تونید حرف بزنید؟ با حرف نمیشد سرجاش بشونیدش ؟نمیشد جیمین رو به خودتون نزدیک کنید و بهش ابراز علاقه و محبت کنید تا اون خودش اجازه ی نزدیکی به وونهو رو نده ؟حتما باید وحشی بازی در می‌آوردید و باعث آسیب به جیمین میشدید؟
جونگکوک :خواستیم هیونگ با مهربونی و حرف زدن بهش نزدیک شدیم اما قبول نکرد
جین پوزخندی زد و گفت :منظورت از حرف ومهربونی دغل بازیهاییه که در آوردید و اینکه به نیت سوءاستفاده بهش نزدیک شدید؟؟؟
جونگکوک :هیونگ شما از کجا میدونی؟؟
جین :منه لعنتی تو اون داخل و جلوی بقیه اومدم سعی کنم یه کوچولو تبرعه اتون کنم که بکهیون بهم گفت با چه نقشه ای به جیمین نزدیک شدید شما خجالت نمیکشید مگه جیمین وسایل بازی شماست که براش نقشه کشیدید
تهیونگ :هیونگ الان دیگه اینطوری نیست باور کن

جین :واسه همین هنوز با لی نو در ارتباطید؟؟؟؟
جونگکوک :شما از کجا خبر داری؟؟؟
جین :چون اون احمق امروز صبح بهم زنگ زد و میخواست بدونه کجایید تا بیاد پیشتون
تهیونگ : هیونگ تو که بهش آدرس ندادی ؟
جین :نه پیچوندمش گفتم خبر ندارم، شما احمقا از جیمین دورشید نزدیکیتون بهش فقط باعث آسیب دیدنش میشه دلم نمی‌خواد دیگه جیمین رو آسیب دیده و نامجون رو تو این حال ببینم
جونگکوک :اما هیونگ ما جیمینو دوست داریم
جین پوزخندی زد و گفت :برو به یکی این دروغ رو بگو که نشناستت نه به منی که شما دوتا رو از بَرَم بهتره بچسبید به همون لی نو و از جیمین دورشید
تهیونگ :اما هیونگ لینو مناسب لونای خاندان شدن نیست
جین :چون اون مناسب نیست باید جیمین رو بندازین تو خطر و ازش استفاده کنید؟ خجالت بکشید عوضیا منه لعنتی شما رو دعوت کردم اینجا و انداختمش تو خطر دیگه حق ندارید بهش نزدیک بشید
جین از اونها دور شد و در حالی که با عصبانیت با خودش حرف میزد به سمت ویلا رفت :
جین: چقدر احمقم من که پیش خودم گفتم دارن عاشقش میشن پس کمکشون کنم ،نگو بیعشورا میخوان ازش استفاده کنن!!! دیگه نمیذارم همچین اتفاقی بیوفته !!!
وارد ویلا شد و به سمت بکهیون رفت و پرسید: حالش چطوره ؟؟؟
بکهیون :زخم پهلوش زیاد عمیق نبود با قدرت درمانی گرگش زود خوب میشه اما زخم سرش رو نمیدونم ، انگار ضربه ی بد و محکمی به سرش خورده پس باید منتظر شیم تا بهوش بیاد ،فعلا فقط پانسمانش کردم امیدوارم زود خوب شه هیونگ دلم درد اومده براش چقدر برای این سفر ذوق داشت و الان روی تخت افتاده و بیهوشه
جین :میرم براش سوپ درست کنم که بیدار شد بخوره
بکهیون :باشه هیونگ
تهکوک وارد ویلا شدن و به جیمین نگاهی انداختند و خواستند سمتش برن که نامجون عصبی جلو شون رو گرفت و گفت :کجا؟؟؟
جونگکوک :هیونگ می‌خوایم بدونیم حالش چطوره
نامجون :حالش به شما ربطی نداره دیگه حق ندارید به دونسنگ من نزدیک بشید و از همین الان فاصله اتون رو باهاش حفظ میکنید
تهیونگ :اما
نامجون :اما و اگر و شاید نداره
هوسوک به سمتشون رفت و گفت :پسرا بهتره برین لباساتون رو عوض کنید و استراحت کنید هرچه دور جیمین خلوت تر باشه براش بهتره و به آرومی ادامه داد: الان بحث نکنید بزارین جیمین بهوش بیاد و همه آروم شن بعد صحبت میکنیم
جونگکوک دست تهیونگ رو گرفت و به سمت پله ها بردش و گفت :باشه هیونگ
ووت و نظر یادتون نره عزیزان
لطفا به جای خسته نباشید عاااالی بود نظر بدید

Ice Omega Where stories live. Discover now