۲۰روز بعد...
وونهو با جیمین تماس گرفت و گفت: سلام جیم من۲۰ دقیقه دیگه دم در خونهاتم
جیمین: سلام هیونگ باشه میبینمت
جیمین بعد از قطع کردن تماس به فکر فرو رفت،
دقیقاً ۲۰ روز از مو برداشتن پاش میگذشت،تو این مدت یه رابطه کوچیک و نسبتا صمیمی با وونهو و همچنین یه صمیمیت خاص با ته مین کوچولو پیدا کرده بود.نمیدونست چرا اما انگار تهمین شباهت زیادی به خودش داشت،اما با یه سرنوشت سیاه.
وونهو براش از اتفاقی که برا ته کوچولو افتاد گفته بود،اینکه با خانواده اش برای جشن تولدش به هتل محل جشن میرفتن که تو راه توسط رقباشون بهشون حمله میشه و وقتی خبر به خانوادههاشون رسیده که دیگه دیر شده بوده و فقط تونسته بودن ته مین رو نجات بدن و اون کوچولو توی شب تولدش پدر و مادرش رو باهم از دست داده بود.
همینطور براش گفته بود که خیلی احساس گناه میکنه چون این حمله کار رقبای اون و پدرش بوده،خواهرش برای داشتن یه زندگی ارام بعد از ازدواج با همسرش که از یه خانواده معمولی بوده از خاندان جداشده بود ولی طعمهای برای رقبای خانواده اش شد.
جیمین با صدای زنگ در به خودش اومد و بعد از برداشتن گوشیش به سمت در رفت،بعد از باز کردن در با دیدن وونهو سلام کرد و متقابلا جواب شنید:
وونهو :سلام مینی بریم عزیزم
جیمین در را بست و گفت:بریم هیونگ
با وونهو سمت ماشین رفتند و بعد از سوار شدن وونهو به سمت بیمارستان روند
جیمین:هیونگ ؟؟
وونهو : جانم
جیمین:ته مین کجاست ؟؟
وونهو:خونه و منتظر شما
جیمین:منتظر من ؟
وونهو : بله وقتی فهمید قرار بیام پیشت میخواست باهام بیاد ولی من به خاطر محیط بیمارستان قبول نکردم با این حال قول دادم تو را ببرم پیشش
جیمین: کاش میاوردی ببینمش هیونگ آخه من نمیتونم بیام ببینمش
وونهو :چرا عزیزم
جیمین:برادرم و امگاش از کره برگشتن و قراره برم فرودگاه دنبالشون
وونهو :با این پا؟؟؟
جیمین: راستش از قضیه پام خبر ندارن و قرار نیست تنها برم یونگی هیونگم باهامه
وونهو :اهان اشتباه من بود از طرف تو قول دادم پس میشه یه تماس تصویری با ته مین بگیری تا اروم بگیره
جیمین:حتما هیونگ بعد ازبیمارستان تو راه باهاش تماس میگیرم
بعد از اینکه وونهو اونو به خونه برگردوند کمی استراحت کرد و با تماس یونگی برای رفتن به فرودگاه آماده شد و دقایقی از آماده شدنش نگذشته بود که یونگی و هوسوک رو همراه باهم جلوی در دید
جیمین: سلام هیونگا بریم؟
سپ : سلام عزیزم بریم که دیرشدقرار بود تا شرط برسه به۱۰۰۰ووت صبر کنم اما رنکینگ تو ویمینک شد ۱ پس گذاشتم 🎉🎉🎉
بعد امتحانات پارت ها طولانی تره
KAMU SEDANG MEMBACA
Ice Omega
Manusia Serigalaمیگن افسانه برگرفته از واقعیتن این حرف همیشه برام خنده دار بوده میگفتم چرته محضه اما الان بهش رسیدم که نه برگرفته از واقعیت هاست اگه ازم بپرسین چطوری بهش ایمان اوردم فقط یک کلام میگم من خود افسانه ام افسانه ای که مسبب ظهورش مرگ پدر و مادرم و حیل...