Part 14

20 5 2
                                    

سری برای کریستین تکون داد و برگه های زیر دستش رو جا به جا کرد

با لرزیدن موبایلش همون طور که به حرف های اون وراج گوش می­‌داد به نام افتاده روی صفحه موبایل نگاه کرد

با شناخت تماس گیرنده دستش رو سمت کریستین گرفت تا سکوت کنه و تماس رو وصل کرد

+ قربان

- می­شنوم

+ برادرت..

+ مگه خودم زبون ندارم؟ خودم می­‌تونستم زنگ بزنم

صدای خش خشی اومد و بعد صدای یوهان توی فضا پیچید

+ هیونگ من می­خوام بیام شرکت

- خبریه؟

+ می­خوام کریستین رو ببینم

کریستین سرش رو بلند کرد و سوالی به تهیونگ نگاه کرد

- کریستین کار داره.

+ هیووونگ اگر اجازه نمیدی من بیام بگو کریستین بیاد

با اشاره دست جیمین سرش رو بلند کرد و نگاهش کرد، متوجه منظور جیمین شد و آهی کشید

- خیلی خب بیا

+ بفرما دیدی ضایع شدی؟!

جیمین با صدای آروم به کارهای یوهان خندید و تهیونگ با نفس عمیقی تماس رو قطع کرد دستی داخل موهاش کشید و سری برای کریستین تکون داد تا ادامه بده

برای یوهان و افکارش زمان دیگه ای برای فکر کردن داشت و الان مهم تر از اون کارهای شرکت بود

- پس میگی مدل جدید می­خوایم؟

+ درسته روند کار داره زیادی قدیمی میشه، شرکت نیاز داره تا نیروهای جدید جذب کنه

- پیشنهادی داری؟

این­بار جیمین بود که جواب داد

+ به نظرم بهتره برای جذب مدل فراخوان بدیم ولی نه جذب مدل های پر تجربه

تهیونگ سری تکون داد و دوباره سوال پرسید

- نیاز به چند مدل داریم؟

+ من و جیمین چند تا نکته رو بررسی کردیم و نظر جین رو هم پرسیدیم به نظر ما 10 تا مدل که 6 نفر اون ها حرفه ای و 4 نفر دیگه مبتدی باشند و فراخوان مربوط به 50 شرکت کننده باشه

پسر نکته هایی که لازم بود رو یادداشت کرد و به اون سه نفر نگاه انداخت

- پس اطلاعیه بزن این روزها سرم شلوغه اما قرار نیست سخت گیری نکنم فقط در نظر بگیرید از میون انتخابی های مبتدی، گزینه خالی بگذارید

جیمین با کنجکاوی پرسید

+ کسی رو قراره معرفی کنی؟

در تایید سوال جیمین سری تکون داد

Son Of The Moon🌙Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt