یه جایی نوشته بود آدمی سرشتش مثلِ یک چینیِ، چینی که آماده برای نقش گرفتن هست، همه آدم ها به یک شکل به وجود میاند اما شکل گیریشون مهمه، این که اون چینی داخل خانواده ای ثروتمند باشه یا فقیر مهمه، اینکه اون ها اون رو چطوری شکل میدند مهمه، همه ما وقتی پا به زمین میگذاریم مثل یک چینی سفید و بدون نقش و نگاریم.اما بعد مدتی رنگ میگیریم، یکی تار و پودش به گُل نقش میگیره و یکی خط خطی میشه؛ یکی یاد میگیره چینیِ زندگیش رو تو مکانی امن بذاره یکی میگذاره میون انبوهی از کثیفی!
ولی این چینی قرارِ همیشه همین شکل بمونه؟ مسلماً نه! چینیِ هر فرد میتونه تغییر کنه، فقط کافیه خودش بخواد
چینیِ تهیونگ هم از این قائده استثناء نبود یه چینیِ سفید بدون هیچ نقش و نگاری! ولی زندگیِ تهیونگ کلیشه هم نبود، اون مجبور به انتخاب ثروت و قدرت نشد، به اون دستور خونسرد بودن یا حتی عصبی بودن ندادند اون فقط تو زمانِ اشتباه و تو خانواده ای اشتباه به دنیا اومده بود
اخلاقِ تهیونگ درست مثلِ برادرِ بزرگ ترش بود، از بدو تولد پسری با نگاهی آروم و خونسرد، نسبت به هرچیزی واکنش نشون نمیداد و انگار که تهیونگِ درونش پادشاهِ کشوری در صلح و آرامش بود، بابت هر چیزی صداش رو بلند نمیکرد یا بهتره گفته بشه اصلا چیزی اون رو عصبانی نمیکرد
شخصیت خونسردش دلیل بر منزوی بودنش نبود، اون با هیونگ و دوستش به گردش میرفت، کلاس های ورزشی شرکت میکرد و به عبارتی بچه ای بود که خوشی های دنیا رو مزه کرده بود
تهیونگ پسر داستان های کلیشه ای نبود که یه عشق یا یه خیانت بخواد اون رو از این رو به این رو کنه، پسر از بدوِ تولد همین بود، چینیِ سفیدش به نقش و نگارهای زیبایی مزین شد اما همیشه زندگی رویِ خوبش رو نشون نمیده
پسرکی که بر خلاف افکارِ خانواده اش مهربون بود، تهیونگ 7 ساله میدونست که نباید کسی رو لمس کنه، میدونست که نباید نشانش رو به کسی نشون بده، میدونست که باید درمورد خودش سکوت کنه، تهیونگ همه چیز رو میدونست ولی روزگار تصمیم داشت بازیِ دیگه ای رو با اون شروع کنه
یک بازیگوشی، یک تصمیم اشتباه، یک نافرمانی زندگی تهیونگ رو دست خوش تغییر کرد
*فلش بک*
لبخند دندون نمایی به برادرش زد و خودش رو روی جیمینی که در حال خوندن کتاب بود انداخت
- جیمین شی اون کتاب از من مهم تره؟
+ آره
با تاکید جیمین از روی کمر پسر که با وجود فشار همچنان نگاهش به کتاب بود بلند شد و با اخمی روی زمین نشست و پیراهنش رو با سرفه آرومی صاف کرد و برادرش تمامِ این مدت به رفتارهاش آروم میخندید
STAI LEGGENDO
Son Of The Moon🌙
Fanfiction𝑁𝑎𝑚𝑒 ↠ 𝐒𝐨𝐧 𝐨𝐟 𝐭𝐡𝐞 𝐦𝐨𝐨𝐧 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒 ↠Angest ,CrossOver ,Drama , Fantasy ,Romance ,Supernatural 𝐶𝑜𝑢𝑝𝑙𝑒↠ vkook 𝑤𝑟𝑖𝑡𝑒𝑟 ↠ Amaris 𝑈𝑝 𝑡𝑖𝑚𝑒↠ Saturday - دنبال شیطان میگردی؟ + آره.. اما نگفتی تو کی هستی؟ - من؟! من کسی هستم که...