Part 18

11 2 0
                                    

سرش رو عقب کشید و روی پایِ پسر گذاشت و چشم هاش رو بست یوهان به چشم های بسته شده اش نگاهی انداخت و لبخند غمگینی زد

جونگ­کوک این روزها بیش از حد غمگین بود و یوهان با هر بار نگاه کردن بهش حمله اشک به چشم هاش رو احساس می‌کرد و قبل از اینکه متوجه بشه اشک هاش روی صورتش می‌چکیدند

این حالِ جونگ­کوک درست بعد از غیب شدن ناگهانی دونگهان اتفاق افتاده بود درست یک هفته بعد از اون روز کذایی و اون حمله ای که به دونگهان شده بود پسر تا به امروز که 3 ماه از اون اتفاق می­‌گذشت دیگه پیدا نشد و این قلب پسر کوچکتر رو به دلتنگی وا داشته بود

بعد از هر بار بیدار شدن از پله ها پایین می­‌رفت و با چشم هاش دنبال اثری از پسر می­‌گشت اما هیچ نشانی از اون جز تماس های هرشبشون پیدا نمی­‌کرد

تماس هایی که این روزها هر چند شب یک بار اتفاق می­افتاد و چشم های جونگ­کوک از خیره موندن به صفحه موبایل و انتظار دیدن اسم اون پسر به درد میومد به طوری که از سوزش زیاد اشک هاش روی صورتش می‌چکیدند و در آخر صدای هق هق هاش به گوش هوسوک و آیشا می‌رسید

دونگهان به پسر قول داده بود که کسی مزاحمِ اون توی مدرسه نمیشه اما فقط خودش می­‌دونست که چقدر دلتنگِ پسرِ و ذره ای آزار و اذیت بچه های مدرسه براش مهم نیست

یوهان نگاهی به اطرافش کرد و منتظر زنگ کلاس شد تا جونگ­کوک رو تا کلاس همراهی کنه و این روزا انگار که یوهان نگهبان پسر شده بود

حتی حالِ یوهان هم این روز ها خوب نبود یوهانی که عاشقِ برادرش بود با اتفاقات اخیر حتی می­‌ترسید به اون پسر نگاه کنه و سعی در دوری از اون داشت و البته که تهیونگ همه این ها رو می­‌دونست اما اون هم راه سکوت رو در پیش گرفته بود

یوهان به یاد آورد روزی رو که درباره زندگی جونگ­کوک همه چیز رو فهمیده بود و بعد از اون یک روز هم اون پسر رو تنها نگذاشته بود

*فلش بکش به 1 ماه بعد از ناپدید شدن دونگهان*

با تردید به خونه ای که ظاهرش ثروتمند بودن اعضای اون خانواده رو فریاد می­زد نگاهی کرد و دکمه آیفون رو فشرد

+ بفرمایید؟

چند قدم عقب رفت و زمزمه کرد

+ یوهانم

+ بفرمایید داخل

در باز شد و یوهان با نفس عمیقی سری برای راننده تکون داد و با فشاری به در وارد خونه شد

نگاهی به حیاط کوچک خونه کرد و قدم های آرومش رو به سمت ساختمان خونه برداشت که در باز شد و هوسوک بیرون اومد

+ خوش اومدی

یوهان با خجالت لبخندی زد و تشکر آرومی کرد و با راهنمایی هوسوک وارد خونه شد و پاپوش هایی که جلوی پاش گذاشته شد رو به پا کرد

Son Of The Moon🌙Where stories live. Discover now