Part 42

10 0 0
                                    

تهیونگ از زمانی که وارد اتاق شده بود و تنِ به خواب رفته جونگ‌کوک رو به روی تخت گذاشته بود تا وقتی که دکتر به اتاق بیاد و اون رو معاینه کنه و به طور دقیق از حالِ پسر کوچک‌تر خبر بده یک جا نایستاد و قدم های ناآرومش طول و عرض اون سوییت شخصی رو طی کردند.

تهیونگ می‌ترسید. از اتفاقات بعد از این می‌ترسید. پسر بزرگ‌تر می‌دونست که برای  فهمیدن همه چیز توسط جونگ‌کوک باید پسر به سراغ دونگهان بره اما این رو هم می‌دونست که 80 درصد از خاطرات جونگ‌کوک همین الان هم برگشتند و اون 20 درصد فقط مربوط به قدرت تهیونگ می‌شد. قدرتی که باعث شده بود جونگ‌کوک خاطرات اصلی و مهم رو فراموش کنه و به یاد نیاره.

+ حالش خوبه.

با صدای دکتر که در حال بلند شدن از لبه تخت بود ایستاد و به سمت مرد برگشت.

+ بخاطر زهر دندون‌هاتون چند ساعتی رو قراره بی‌هوش بمونه. با توجه به توضیحاتی که دادید ممکنه بخاطر هجوم خاطرات این بیهوشی بیشتر بشه. حدس من اینه تا فردا به همین وضعیته

- جای نگرانی نیست؟

صدایی که از گلوش بیرون اومد برای خودش هم عجیب بود. این صدای لرزون و گرفته برای کیم تهیونگ بزرگ بود؟

اما انگار مرد تمام حواسش پیِ تنظیم سِرُم پسر بود که واکنشی نشون نداد

+ نه. فقط اجازه بدید استراحت کنه.

سری تکون داد و بلا که تازه وارد اتاق شده بود مرد رو به بیرون راهنمایی کرد و بعد به پیش تهیونگ برگشت.

+ تهیونگ باید استراحت کنی

سرش رو چرخوند و به دختر که با نگرانی نگاهش می‌کرد چشم دوخت

- نمی‌خواست من رو مارک کنه

چشم‌های دختر ریز شد و نامفهوم سر تکون داد

+ متوجه نشدم.

- جونگ‌کوک از مارک کردن من عقب نشینی کرد. اون درباره پیوند مقابل فهمیده.

چشم‌های بلا گرد شد و به سمت پسری که روی تخت خوابیده بود برگشت

+ اما از کجا؟

سری به عنوان ندونستن تکون داد و آهی کشید

- حدس می­زنم کار یوهان باشه

+ منظورت چیه؟ چرا باید کار یوهان باشه؟

تهیونگ آهی کشید و با نشستن روی مبل خاطرات صحبتش با یوهان رو برای بلا بازگو کرد.

* فلش بک*

- برو داخل

زیر لب غر زد

+ هیونگ من متوجه نمیشم چرا اینجاییم؟

اخمی کرد و فشاری به کمر پسر کوچک‌تر وارد کرد و اون رو به داخل فرستاد و در رو پشت سرش بست

Son Of The Moon🌙Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora