Part 24

18 3 0
                                    

پسر دستی روی صورتِ کبودش کشید و مچِ دستِ دیگه اش رو بالا آورد و به ساعت نگاه کرد

نزدیک به 4 ساعت بود که کلاس های مدرسه شروع شده بود و برخلافِ قولی که داده بود، دیر به محل رسیده بود اون به برادرش قول داده بود که صبح جلویِ مدرسه هم دیگه رو ببینند، اما همه چیز به هم ریخته بود و اون نتونسته بود به قولش عمل کنه

پسر سعی کرده بود تا با توجه به ناراحتی برادرش و ترس از اتفاقات، صبر پیشه کنه تا شاید پسر بازیگوش خودش رو نشون بده اما نبودن هیچ نشانی از برادرش اون رو بعد از نیم ساعت مجبور به تماس با تهیونگ کرد

موبایلش رو از جیبش بیرون آورد و تا شماره تهیونگ رو بگیره اما با موبایل خاموش رو به رو شد و با نفسِ عمیقی دست تویِ جیبش برد تا بتونه شارژری پیدا کنه که کسی مچِ دستش رو گرفت و از ادامه کار جلوگیری کرد

با ابروهای به هم نزدیک شده غرشی تویِ گلو کرد و به پسری که مانعش شده بود نگاه کرد با دیدنِ اون پسری که جایِ دستش هاش روی صورتش بود عصبی مچ دستش رو کشید و غرید

+ دستِ کثیفت رو بکش

پسر نیشخندی زد و زمزمه کرد

+ اوف برادر عزیزت نیومده؟ نکنه ناامید شده؟

+ به تو ربطی داره؟ نکنه غیر از جاسوسی کارِ دیگه ای هم داری؟

دونگهان خوب می‌دونست دست رو نقطه ضعف دیگران گذاشتن چقدر میتونه دردآور باشه و این برای جیهونی که ادعایِ همه چی دون بودن داشت یکم زیادی سخت بود

پسر یقه دونگهان رو گرفت و تو صورتش از میون دندون های بهم فشرده اش توپید

+ انگار جایِ کتک هایی که خوردی خوب نشده پسرِ طرد شده ارباب؟

ولی انگار پسرِ رو به روش هم آدمی نبود که سکوت کنه و بزاره دونگهان ضربه بزنه. دونگهان دندون هاش رو به هم فشرد و مشتش رو به سمتِ شکمِ پسر برد که با صدایی دستش میون راه ایستاد

- هیونگ

سریع چرخید و پسر چند قدم به عقب برداشت و سعی کرد از دور به اون دو نفر نگاه کنه دونگهان با چشم های گرد شده به سمتش قدم برداشت و رو به روش ایستاد و دست هاش رو روی شونه پسر گذاشت

+ متاسفم که بد قولی کردم

جونگ­کوک دستش رو روی مچ برادرش گذاشت و فشار آرومی به مچِ دستِ پسر وارد کرد و سر تکون داد که موهاش تکونی خورد و چشمِ پسر بزرگ تر به زخم روی پیشونی برادرش افتاد

با ترس این بار دست هاش رو روی صورتِ پسر گذاشت و موهاش رو عقب زد

+ تو دیشب اینطوری نبودی چه اتفاقی برات افتاده؟

دونگهان به حدی از صورتِ رنگ پریده و زخمِ روی پیشونی جونگ­کوک ترسیده بود که حتی نقشه ای که با تهیونگ کشیده بود رو هم فراموش کرده بود

Son Of The Moon🌙Where stories live. Discover now