Part 32

14 1 5
                                    

با حس کشیده شدن انگشت­‌هایی روی پوستش نفس عمیقی کشید و به آرومی پلک زد

چشم­‌هاش محتاج خواب بودند و از طرفی مغزش دستور به بلند شدن می­‌داد

بارِ دیگه پلک زد و با خمیازه بلندی چشم­‌های خواب­‌آلودش رو باز کرد و به کسی که کنارش نشسته بود نگاه کرد

+ ساعتِ خوابت رو تنظیم کرده بودم اما انگار گرگِ درونت از همین الان با من سرِ ناسازگاری گذاشته

جونگ­‌کوک لبخند آرومی زد و سعی کرد توجه­‌ای به دستِ تهیونگ که روی صورتش بود نکنه

دست­‌هاش رو دو طرف بدنش روی تخت گذاشت و بدنِ خسته­‌ش رو بلند کرد و به تاج تخت تکیه داد و به این ترتیب دست تهیونگ از صورتش جدا شد

- دونگهان کجاست؟

تهیونگ نیم نگاهی به دستش انداخت و با نیشخندی خم شد و با برداشتن ساعتش از روی میز زمزمه کرد

+ بهتره یه مدت از هم دور باشید

ابروهای جونگ­‌کوک بالا پرید و متعجب به تهیونگ نگاه کرد

- چرا؟ چه اتفاقی افتاده مگه؟

+ الان نمی­‌تونم توضیحی بهت بدم اما طبق صحبت­‌های پدرت ممکنه که قبل از اینکه پیوندمون کامل بشه مشکلی برات پیش بیاد پس بهتر بود دونگهان مدتی رو خونه پدرت بمونه

سرش رو بلند کرد و به جونگ­‌کوکی که بهت زده پشت سر هم پلک می­‌زد خیره شد و لبخندی به چهره‌اش زد

- من.. من پدر دارم؟

تهیونگ که خوب زیر و بم پسر رو شناخته بود خودش رو متعجب نشون داد

+ پس چطوری به دنیا اومدی؟

- نه من فکر کردم پدرم مرده چون هیچ خبری ازش نیست

پسر بزرگ­‌تر هومی گفت و سر تکون داد

+ پدرت زنده است و رهبرِ پکِ پیشگوهاست اون پیشگویِ آینده است

چشم­‌های جونگ­‌کوک گرد شد و با هیجان کمی به جلو خم شد

- ولی دونگهان درباره این پک حرفی نزده بود

+ چون این پک سال­‌ها پیش وقتی که نتونستند اون کشتارِ عظیم پک آتش و ماه رو پیشبینی کنند اخراج شدند

- چرا تا به حال ندیدمش؟

+ این برمی­‌گرده به حرف­‌هایی که باید صبر کنی تا زمانش برسه

با وجود اینکه راضی نشده بود اما سری تکون داد و دوباره به تخت تکیه داد و نگاهش رو به دست­‌هاش دوخت

تهیونگ به خودش قول داده بود که افکار جونگ­‌کوک رو نخونه ولی اگر این کار رو می­‌کرد می­ت‌تونست متوجه بشه که جونگ­‌کوک چطور نقش بازی می­‌کنه و از خیلی چیزها خبر داره

Son Of The Moon🌙Where stories live. Discover now