سرش رو چرخوند و به اون فضای نیمه تاریک نگاه کرد.
احساسی که اون لحظه داشت رو نمیدونست. انگار که تمام احساساتش رو با هم مخلوط کرده بودند. ترس، درد، غم، عشق، هیجان. کدوم یکی از این حسها رو داشت؟ نمیدونست.
این که هر بار اون فضای نیمه تاریک با پدید اومدن خاطرهای عوض میشد درون پسر ترس و غم رو به جریان میانداخت.
اولین خاطرهای که نمایان شد خاطره اولین مرگش بود.
*
ناخنهاش رو بیوقفه میجوید و نگاهش به خیابون گره خورده بود. گرگِ درونش اون رو از این کار منع میکرد اما صدای مغزش که ایجاد شده از بایدهای تهیونگ بود اون رو به این کار سوق میداد
+ دونگهان
سرش رو چرخوند و به هوسوک نگاه کرد.
+ بیا و بیخیال شو. بلاخره یه راهی پیدا میکنیم
آب دهنش رو فرو داد و با صدایی لرزان به حرف اومد
- تهیونگ گفت این تنها راهه
هوسوک آهی کشید و دستش رو به دستگیره رسوند و بعد از باز کردن در پسر رو مخاطب حرفهاش قرار داد
+ امیدوارم روزی که همه چیز برای جونگکوک فاش میشه حُسنِ نیتت رو درک کنه و تو رو ببخشه
از ماشین پیاده شد و بعد از بستن درِ از ماشین دور شد. هوسوک برخلاف ظاهر سختش دل مهربونی داشت و نمی.تونست بمونه و اون اتفاق رو به چشم ببینه.
+ هیونگ داری کجا میری؟
جونگکوک به درموندگی پسر رو صدا زد اما دقیقا وقتی که قصد داشت دوباره اون رو صدا بزنه متوجه بیرون اومدن خودش از مدرسه شد.
نگاهش با تردید از هوسوکی که دور میشد به خودش رسید و با فکری که به سرش زد چشمهاش گرد شد
+ من.. من اومدم به گذشته؟
سرش رو با گیجی تکون داد و به ماشینی که هوسوک از اون پیاده شده بود نگاه کرد.
قدم های آرومش رو بی توجه به یک نمونه دیگه از خودش به سمت ماشین برداشت اما قبل از رسیدن به اون ماشین استارت خورد و به حرکت در اومد.
جونگکوک تنها کاری که تونست انجام بده دنبال کردن مسیر ماشین بود. ماشینی که داشت به سمت اون بُعد از خودش کشیده میشد و یک باره چشمش از آینه به چشمهای آشنای دونگهان خورد.
+ این خاطره است نه گذشته. این خاطره تصادفمه.
بهت زده زمزمه کرد و بیحرکت به ماشین خیره شد که سرعتش یک باره زیاد شد.
ESTÁS LEYENDO
Son Of The Moon🌙
Fanfic𝑁𝑎𝑚𝑒 ↠ 𝐒𝐨𝐧 𝐨𝐟 𝐭𝐡𝐞 𝐦𝐨𝐨𝐧 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒 ↠Angest ,CrossOver ,Drama , Fantasy ,Romance ,Supernatural 𝐶𝑜𝑢𝑝𝑙𝑒↠ vkook 𝑤𝑟𝑖𝑡𝑒𝑟 ↠ Amaris 𝑈𝑝 𝑡𝑖𝑚𝑒↠ Saturday - دنبال شیطان میگردی؟ + آره.. اما نگفتی تو کی هستی؟ - من؟! من کسی هستم که...