Part 16

17 4 0
                                    

پسر خمیازه ای کشید و به چشم های گرد آیشایی که از دیشب در حال راه رفتن روی مغز هوسوک برای دونستن دلیل وجود دونگهان توی خونه بود، بی توجهی کرد و در اتاق رو باز کرد و وارد شد

اتاق تو هاله ای از تاریکی مخفی شده بود و باعث اخم پسر شد

به سمت پرده های اتاق رفت و اون ها رو کنار زد و نور زیادی داخل اتاق تابید، کنار رفت و به پسری که نور روی صورتش تابیده بود نگاه کرد

غرغری کرد و توی تخت غلطی زد که دونگهان با لبخند به سمتش رفت و پتو رو از روی تنش عقب کشید

صدای ناله اش بلند شد و دستش رو برای گرفتن پتو دراز کرد اما دونگهان با لذت به اون پسر نگاه کرد

- نکن می­خوام بخوابم

پسر با لبخند عمیقی به سمتش خم شد و موهای شلخته روی صورتش رو کنار زد

+ بیدار شو پسر باید بریم مدرسه

توی خواب غرغری کرد و نالید

- نمیخوام

لبخند پسرِ بزرگتر از روی صورتش پاک نمی‌شد محض رضای خدا اون کل 17 سال زندگیش منتظر همین لحظه ها بود

دست هاش رو زیر بازوهای پسر گذاشت که جونگ­کوک از حس سردی دست های پسر لرزی کرد و خودش رو جمع کرد

دونگهان که متوجه حرکت جونگ­کوک شد با لبخند شیطانی دست هاش رو بیشتر زیر بغل پسر کشید که جونگ­کوک با حس قلقلک تکونی خورد و با حدس نقشه پسر تکونی خورد و قصد بلند شدن داشت اما دونگهان که تازه نقطه ضعف پسر رو فهمیده بود روی تن پسر کوچکتر خیمه زد و روی باسن پسر نشست

جونگ­کوک چشم هاش گرد شد و دست هاش رو بلند کرد اما دونگهان از اون سریع تر بود و با فشاری به باسن پسر، دست هاش رو به قصد قلقلک روی تن پسر کوچکتر کشید و در کسری از ثانیه صدای خنده های پسر توی اتاق پیچید

خنده های بلند و بی وقفه پسر که حاصل کشیدن دست های پسر بزرگتر روی تنش بود تویِ اتاق و به طبع اون توی خونه پیچید و باعث نشستن لبخند روی لب اعضای اون خونه شد

- خ.. خواه.. خواهش میکنم..ب..بسه

پسر بریده بریده از میون خنده هاش رو به پسر بزرگتر نالید و دونگهان بلاخره دست هاش رو عقب کشید و به چهره سرخ شده از خنده پسر نگاه کرد
نگاه پراز محبتی به پسر کرد و بدون اینکه فکری بابت کارش بکنه خم شد و آروم روی پیشونی پسر رو بوسید

+ همیشه بخند.

جونگ­کوک با لبخندی که نتیجه خنده های بلندش بود سری تکون داد و زمزمه کرد

- نمی­خوای بلند بشی؟ سنگینی! زیر تنت پرس شدم

پسر سری تکون داد و از روی تن جونگ­کوک کنار کشید و با گرفتن دست پسر اون رو از روی تخت جدا کرد

Son Of The Moon🌙حيث تعيش القصص. اكتشف الآن