Part 38

8 0 0
                                    

با زمزمه‌ای که توی گوشش پیچید غلطی زد و صورتش رو به جسم نرمی که مطمئن بود بالشته چسبوند.

+ جونگ‌کوک نمی‌خوای بیدار بشی؟

- فقط یه کوچولو دیگه

زمزمه نامفهومش تو گوش تهیونگ پیچید و باعث خنده آرومش شد

دستش رو آروم روی کمر پسر لغزوند زمزمه کرد

+ جیمینی هیونگت موبایلم رو سوزوند از بس زنگ زد تا تو رو پیشش ببرم

با خساست یکی از چشم‌هاش رو باز کرد و زمزمه کرد

- نمیشه جیمینی هم بیاد اینجا بخوابیم؟

لبخندی زد و خم شد روی چشم بسته پسر رو بوسید.

+ شما باید بلند بشی لباس بپوشی. البته اگه دوست داری جیمینی هیونگت بیاد و مارک‌های تنت رو ببینه من مشکلی ندارم

چشم‌های جونگ‌کوک یک مرتبه با اطلاعاتی که به مغزش رسید گرد شد و نشست، اول نگاهی به خودش که تن‌پوش به تن داشت و ذهنش فریاد می‌زد تهیونگ اون رو به تنش کرده افتاد و بعد به تهیونگ و جایی حواله گردنش و لکه قرمزی که مطمئن بود کار خودشه.

تهیونگ با شیطنت به سمتش خم شد و زمزمه کرد

+ بیدار شدی؟

با گونه‌هایی که یک مرتبه از درک اتفاقات ساعات پیش قرمز شده بود خم شد و سرش رو روی سینه پسر بزرگ‌تر گذاشت و نالید

- نگاهم نکن خجالت می‌کشم

پسر بزرگ‌تر آروم خندید و با قاب گرفتن صورتش اون رو عقب کشید و خم شد بوسه‌ای رو مهمان لب‌هاش کرد.

+ پاشو بچه خرگوش قبل از اینکه همین‌جا اون اعمال ساعت پیش رو دوباره تکرار نکردیم و جیمینی هیونگت شنوای صداهای خوشگلت نشده.

سرش رو با تهدید تهیونگ سریع تکون داد و به سرعت از زیر دستش فرار کرد و با برداشتن لباس خودش رو داخل حمام انداخت که صدای پسر رو تو سرش شنید.

+ الان دقیقا بعد از عشق بازی و حمام دو نفره چیزی برای مخفی کردن هست که خودت رو تو حمام انداختی؟

صدای پر از تمسخر تهیونگ باعث شد سرش رو آروم به دیوار بکوبه اما انگار صداش به گوش تهیونگ هم رسیده بود که باعث شد خنده بلندش به گوشش برسه.

لبخند آرومی از خنده پسر روی لب‌هاش نشست و به سریع‌ترین حالت ممکن لباس‌هاش رو پوشید و بیرون رفت

- خب من آماده‌ام

نگاه تهیونگ به سمتش کشید و با دیدن تیپش با رضایت سری تکون داد و با برداشتن موبایل‌هاشون و کیف پول به سمتش رفت

موبایل پسر رو به دستش داد و با گرفتن دست آزادش اون رو از اتاق بیرون کشید.

تمام ذهن جونگ‌کوک پر شده بود از جمله تهیونگ قبل از هم آغوشی ساعات قبلشون و نمی‌دونست چطور درباره‌اش از پسر بزرگ‌تر سوال بپرسه اما انگار تهیونگ خوب حواسش به دنبال جونگ‌کوک بود که به محض ورود به آسانسور کمر پسر رو به دیوار شیشه‌ای تکیه داد و زمزمه کرد

Son Of The Moon🌙Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt