Part 40

17 0 0
                                    

با قرار گرفتن دست‌هایی به دور کمرش نفس عمیقی کشید و چرخید. با دیدن چشم‌های خواب آلود پسر کوچک‌تر خنده‌ای کرد و دستش رو نوازش کرد

- اینجا چی کار می‌کنی؟

صورتش رو به کمر پسر چسبوند و از بوی خوب رایحه‌اش هومی تو گلو گفت و چشم‌های محتاج به خوابش رو بست.

پسر بزرگ‌تر به آرومی چرخید که باعث نارضایتی اون موجود لوس تو بغلش شد.

+ هیونگ چرا اذیت می‌کنی؟

خمیازه بلندی کشید که باعث خنده پسر رو به روش شد

با انگشت اشاره ضربه آرومی به پیشونی پسر زد و جواب داد

- من اذیت می‌کنم یا تو پاپی کوچولو؟

چیشی گفت و به سمت تخت رفت اما دو قدمی تخت که ایستاد بینیش رو چین داد و خودش رو روی مبل انداخت و باعث تعجب پسر شد.

- تو الان به تخت نه گفتی و روی مبل خوابیدی؟

پسر با همون بینی چین شده غر زد

+ بوی سکس میده هیونگ

گونه‌های پسر ایستاده در کنار پنجره در لحظه آتش گرفت و با سرفه‌ای تو گلو به سمت آشپزخونه کوچک سوییت قدم برداشت.

+ ته‌هیونگ کجاست؟

جونگ‌کوک از تو آشپزخونه شونه‌ای بالا انداخت و جواب داد

- نیم ساعت پیش میون خواب و بیداری بودم که رفت بیرون، نگفت کجا.

+ احتمالا رفته تبدیل بشه

جونگ‌کوک سرش رو از یخچال بیرون آورد و با چشم‌های گرد شده به یوهانی که پاهای بلندش از دسته مبل آویزون بود و اون‌ها رو تکون می‌داد نگاه کرد

- تبدیل بشه؟ پس چرا من رو نبرد؟

+ شاید با معشوقه دیگه‌اش رفته هیونگ

با پایان حرفش خنده دندونی کرد و سرش رو چرخوند و به جونگ‌کوک نگاه کرد و جواب نگاهش چشم غره بود.

+ جیمینی می‌گفت تو حالت گرگ، هیونگ خیلی خطرناک میشه شاید به همین دلیل تنها میره.

جونگ‌کوک تنها هومی گفت و با برداشتن دو تا قهوه آماده در یخچال رو بست و به سمت ماکروویو رفت.

+ هیونگ استرس داری؟

- برای چی؟

+ پیوند

استرس داشت؟ جونگ‌کوک حسی که داشت رو درک نمی‌کرد. نمی‌دونست باید برای فردا چه حسی داشته باشه چون حتی نمی‌دونست قراره چه اتفاقی بیفته. نه اینکه ندونه چطور پیوند قراره برقرار بشه فقط نمی‌دونست که این پیوند قراره دردش مثل همون موقع باشه؟ اون صحنه‌های کمی از 4 سالگی به یاد می‌آورد و همین حسش رو نامعلوم می‌کرد.

Son Of The Moon🌙Where stories live. Discover now