"آشوبِ سفیدبرفی" 72

65 52 14
                                    

▪︎ White Snow's Anarchy

☯♱

-عاممم..این دو چپتر آخر رو باهم گذاشتم و اینکه به آخر رسیدیم، واقعا نمی‌دونم چه حسی دارم:)
امیدوارم خوشتون بیاد و اینکه..حتماِ حتما، موقع خوندنشون، آهنگ Frozen از Medonna رو گوش بدین..-

-بکهیون تو یه هیولایی، متاسفم..

سردی و وقاحت توی چشم‌های چانیول، بهش این تلنگر رو می‌زد که خیلی‌وقته تموم شده. اون احساساتی که بهش داشت، تنها با یک جرقه از بین رفته بود و مسلما یک انسان، دیگه نمی‌تونست عاشق یک هیولا بمونه..نه؟

شاید باید دست به التماس می‌زد. یا داستانش رو بیشتر گسترش می‌داد و خودش رو توجیه می‌کرد. هرکاری که از دستش بر بیاد تا بتونه چانیول رو راضی کنه..

-اسم اون شیطان، آیشاتینه. و..معشوقه لوسیفره! یکم گیج‌کننده است..خدا اون رو جلوی چشم‌های لوسیفر می‌کشه ولی در واقع اون رو توی جهنم زندانی می‌کنه. و به‌جاش، لوسیفر رو تبدیل به یک شیطان می‌کنه.

چانیول اخم ریزی به معنی اینکه دیگه نمی‌خواد به خزعبلات بکهیون گوش بده، از خودش نشون داد و به جرئت می‌تونست بگه که دیگه حتی حالش به هم می‌خورد تا به صورت همسرش نگاه کنه.

اون چه بلایی سر عشقشون آورده بود که تهش باید اینجوری می‌شد؟ حتی یک بارهم با خودش فکر نکرده بود که داره چیکار می‌کنه؟

-هر چیزی که دوست داری بگو. من دیگه نمی‌خوامت بکهیون. من عشقِ یک شیطان حرومزاده رو نمی‌خوام!

بکهیون چشم‌هاش رو با درد بست و از اینکه چانیول بهش نگاه نمی‌کرد و چنین پاسخ‌هایی تحویلش می‌داد، عذاب می‌کشید. نمی‌دونست کی قرار بود تمام عشقش تبدیل به آشوب بشه.

-من بهت گفتم..تا ابد باهم زندگی می‌کنیم! دیگه نمیرم چانی..قسم می‌خورم دیگه تنهات نمیزارم..

اینجوری قرار بود قانعش کنه؟ چانیول خنده عصبی‌ای کرد و گفت:

-و اونوقت چی؟ تماشات کنم تا آدم‌ها رو می‌کشی؟

تلخی صدای چانیول، بکهیون رو ساکت کرده بود و به دردش می‌افزود. باید هم انتظارش رو می‌داشت. اینکه چانیول هیچ‌جوره قبولش نکنه. اینکه احساسش به طور ناگهانی از بین بره و راهی برای برگشتش نباشه. بکهیون باید چیکار می‌کرد؟

-چون اونجوری..تو رو هم جاودانه می‌کنم. می‌تونیم باهم قاتل بشیم!

این برای بکهیون نهایت عشق و زیبایی بود اما با نفرت خالص توی چهره چانیول رو به رو شد. چشم‌های منفذ و ترسناکش، سعی داشتن با تمام وجودشون بگن که چقدر از بکهیون تنفر دارن. بکهیون حتی دیگه بکهیون نبود، هیولا از اون کمتر بود و با تمام ابهتش، خجالت می‌کشید. چیزی که بکهیون بود، حتی اسمی برای خودش‌ نداشت؟ شاید کلمه آشوب، بهترین بود؟

ᴛʜᴇ ᴅᴀʏ ᴛʜᴇ ᴅᴇᴠɪʟ ғᴇʟʟ ɪɴ ʟᴏᴠᴇ s¹Onde histórias criam vida. Descubra agora