𝐩𝐚𝐫𝐭 𝐟𝐢𝐟𝐭𝐞𝐞𝐧

985 162 162
                                    

🐽 ووت و کامنت یادتون نره 🐽
این پارت یکمی تهش چیز میشه 😂
بگین که منتظر شروع شدن بدبختیای این کاپل هستین؟👹

━━━━━━━━━━━━━━━

با بلند شدن صدای آلارم موبایلش، پلک‌هاش رو به آهستگی از هم فاصله داد و به سقف بالای سرش خیره شد. هنوز یکمی سردرد داشت ولی قابل تحمل بود.

آهی از دهنش خارج شد و دستش رو سمت موبایلش که روی میز کنار تخت افتاده بود دراز کرد و صدای گوش خراش آلارم رو قطع کرد. نگاهی به ساعت ک و موبایل رو با بی‌حوصلگی روی تخت پرت کرد.

اصلا حال و حوصله‌ی مدرسه رفتن رو نداشتن ولی امروز ریاضی داشت و از اونجایی که تازه داشت توی این درس پیشرفت می‌کرد، اگه نمی‌رفت ممکن بود از بقیه جا بمونه.

کش و قوسی به بدن خسته‌ و دردمندش داد و پتو رو از روی پاهاش کنار زد. به سختی روی تخت نشست و پشتش رو به تاج تخت تکیه داد. با کف دست دمای بدنش رو اندازه گرفت. هنوز یکمی سرش گرم بود ولی به نظر نمیومد مثل دیشب تب داشته باشه‌.

با یادآوری چیزی، آب دهنش رو قورت داد و دستش رو لبه‌ی پیراهن آستین بلندی که پوشیده بود، برد. نگاهی به در بسته‌ی اتاقش انداخت و بعد سرش رو خم کرد. لبه‌ی پیراهنش رو گرفت و تا زیر گردنش بالا برد.

با دیدن جای دندون‌های تهیونگ که پوست ترقوه‌ها و شکمش رو تقریبا کبود کرده بود، لبش رو به دندون گرفت. موبایلش رو از روی تخت برداشت و یه عکس از نقاشی روی بدنش گرفت ولی فورا اون رو توی پوشه‌ی مخفی گذاشت که کسی نبینه. کاش خود تهیونگ هم اینجا بود و می‌تونست شاهکارش رو ببینه!

اما برای یونگی کافی بود فقط چشم‌هاش رو ببنده تا چهره‌ی دیروز تهیونگ جلوش نقش ببنده. از اونجایی که هنوز اثرات هیت توی بدنش مونده بود، با فکر کردن و تجسم کردن تهیونگ هم تمام بدنش داغ می‌شد.

با اینکه می‌دونست کاری که انجام دادن اشتباه بوده و اگه یه نفر مچشون رو می‌گرفت، حسابی توی دردسر میفتادن ولی دروغ بود اگه می‌گفت از کار دیروزشون خوشش نیومده.

شاید یکمی برای اینکه رابطه‌ش با تهیونگ وارد فاز جنسی بشه زود بود، اما پسر مو نعنایی یه جورایی حس می‌کرد از این که خودش رو به گرگش و تهیونگ سپرده و به غریزه‌ش اعتماد کرده، اصلا پشیمون نیست.

با اینکه این اولین رابطه‌ هر دو بود و هم یونگی و هم تهیونگ به طور واضحی ناشی و نابلد بودن ولی در عین حال لحظه به لحظه‌ش برای پسر مو نعنایی هات بود و یونگی هر کاری کرد نتونست جلوی خودش رو بگیره که تا قبل از اینکه وارد دنیای خواب بشه، بهش فکر نکنه.

دست خودش نبود ولی ناخواسته قبل از خواب فکرهای خیسی از ذهنش عبور می‌کردن و مدام خودش و تهیونگ رو توی حالت‌های مختلف تصور می‌کرد.

𝐋𝐎𝐓𝐔𝐒 (completed)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant