ووت و کامنت یادتون نره 💝💋
بچهها من تازه فهمیدم که ازدواج با یکی از اعضای فامیل (مثلا دخترخاله با پسرخاله) توی فرهنگ کره ممنوعه :)
پس یه جورایی رابطهی تهگی این داستان توی فرهنگ کره درست نیست!
تا دیشب میخواستم یه جاهایی از داستان رو عوض کنم ولی حال ندارم😂
پس با علم اینکه این جور رابطه توی کره وجود نداره، ما همین روند پسرعمو بودن رو پیش میگیریم 😂🦦
━━━━━━━━━━━━━━━تهیونگ با ناباوری گفت:
- یونگی؟!یونگی شونهای بالا انداخت و جواب داد:
- خب چیه مگه؟! تو دلت نمیخواد امتحان کنی؟!جونگکوک سریع سمت یونگی رفت و با همون لحنی که همیشه موقع چغلی کردن پیش پدرهاش، ازش استفاده میکرد، گفت:
- هیونگ اینو ولش کن.. الان داره الکی ادا میاد که بگه من خیلی بچه مثبتم!این حرف پسر، اصلاً به مذاق برادرش خوش نیومد و تهیونگ به طور واضحی اخم کرد.
سمت سینک چرخید و درحالی که دست کفیش رو آب میکشید، توضیح داد:
- مسئله این نیست!
- پس مسئله چیه؟!تهیونگ زیر لب ادای جونگکوک رو درآورد و بعد جواب داد:
- اگه آپا جون امشب برگرده چی؟!جونگکوک دست یونگی رو گرفت و همینطور که سمت اتاق خواب مشترکش با تهیونگ، میکشید، گفت:
- الکی بهونه نیار سوسول!سر پسر به سمت برادرش چرخید و نگاه تیز و کشندهای بهش انداخت.
جونگکوک خوب میدونست که تهیونگ چقدر از کلمهی سوسول متنفره اما برای تحریک کردن برادرش، از قصد اون کلمه رو به زبون آورده بود.
کوچیکترین فرد جمع، همونطور که همراه یونگی از آشپزخونه بیرون میرفت، حق به جانب ادامه داد:
- من شنیدم که آپا به پاپا گفت وقتی امشب میاد مستقیم میره بیمارستان.. چون صبح دو تا عمل جراحی داره.. این یعنی حتی فردا هم نمیاد!تهیونگ فوراً شیر آب رو بست و با ناباوری به یونگی که دست در دست جونگکوک داره از آشپزخونه بیرون میره، نگاه کرد.
دزدی؟!
اون هم توی روز روشن؟!اون خرگوش چموش الان کراش تهیونگ رو با خودش برد تا بدون تهیونگ، باهاش الکل بخوره و مست کنه؟!
پسر با ناباوری زمزمه کرد:
- این چه وضعشه؟!نفسش رو با حرص از ریههاش بیرون فرستاد و بعد داد زد:
- وایستین منم بیام!✽✽✽
چند دقیقهی بعد هر سه پسر نوجوون و شدیداً کنجکاو روی زمین نشسته بودن و به سه تا لیوانی که روی فرش اتاق بود و از مایع بیرنگی پر شده بود نگاه میکردن.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
𝐋𝐎𝐓𝐔𝐒 (completed)
Romantizm_ خیلی کنجکاوم بدونم چه حسی داشت که پسرعموت دیکت رو عین گرسنهها برات ساک میزد؟ _ خفه شو! _ بهتره مراقب حرف زدنت باشی کیم.. عکسات هنوز دست منه.. شایدم دلت میخواد عمو جونت عکسای قشنگ پسرش رو موقع هرزگی کردن ببینه؟! ✽ ✽ ✽ _ آپا التماست میکنم، باید...