𝐩𝐚𝐫𝐭 𝐟𝐨𝐮𝐫𝐭𝐞𝐞𝐧

977 174 238
                                    

ووت و کامنت یادتون نره🤦🏻‍♀️
از این به بعد دوشنبه‌ها آپ می‌کنم بچه‌ها حواستون باشه 💋
━━━━━━━━━━━━━━━

یونگی با صدای خفه‌ای اسم پسر رو صدا زد:
_ تهیونگ!

تهیونگ‌ از توی آیینه به چشم‌های یونگی زل زد و زمزمه وار گفت:
_ صدای پاپاست!
_ تقصیر منه.. یادم رفته بود بهش زنگ زدم!

با دوباره بالا و پایین شدن دستگیره‌ و تلاش جین برای باز کردن در، تهیونگ مضطرب پرسید:
_ حالا چیکار کنیم؟

صدای جین از پشت در بلند شد که همزمان که روی بدنه‌ی چوبی در می‌کوبید، می‌گفت:
_ تهیونگ؟ اگه اونجایی یه چیزی بگو!

یونگی دستش رو عقب برد و روی ساعد تهیونگ ضربه زد. بعد با صدای آرومی بهش غرید:
_ یه چیزی بگو!

پسر کوچکتر سر تکون داد و بلافاصله با صدای بلندی داد زد:
_ اینجام!
_ خوبه.. در رو باز کن!

تهیونگ نگاهی به وضعیت خودش و یونگی، و دیکی که هنوز توی سوراخ پسر مو نعنایی بود، انداخت. بعد به صورت یونگی نگاه کرد. صورتش سفیدتر از همیشه بود و نشون می‌داد که اون هم به اندازه‌ی خودش ترسیده.

_ تهیونگ! صدامو شنیدی؟!

صدای جین باعث شد که نگاه مضطربش رو به سمت در بده. جین نباید چیزی می‌فهمید وگرنه با شناختی که از والدین خودش و یونگی داشت، هر دو شون توی دردسر بدی میفتادن.

آب دهنش رو قورت داد و رو به پدرش که پشت در ایستاده بود، جواب داد:
_ الان در رو باز می‌کنم!

جین با کلافگی گفت:
_ سریعتر!
_ باشه!

سر تهیونگ سمت یونگی چرخید. خیلی آروم دیکش رو از توی سوراخ تنگ پسر بیرون کشید. همزمان که دیکش بیرون میومد، دیواره‌ی سوراخ پسر نعنایی هم باهاش کشیده می‌شد و یونگی مجبور بود برای جلوگیری از بلند شدن صدای ناله‌ش، با کف دست محکم جلوی دهنش رو بگیره.

با اینکه پسر مو نعنایی درد زیادی رو توی همین چند دقیقه تجربه کرده بود ولی حس پر شدن سوراخش توسط دیک آلفایی که عاشقشه براش لذت بخش بود و یه جورایی دوست نداشت تموم شه.

یونگی توی هیت رفته بود و مثل همه‌ی امگاها که توی هیت تمایل به بچه دار شدن دارن، دوست داشت که بعد از رابطه، نات آلفاش رو داشته باشه ولی از شانس بد یا خوب، باید الان تمومش می‌کردن.

آلفای نوجوون دیکش رو درآورد و به محض بیرون اومدنش، مقدار زیادی اسلیک و کام چسبناک از سوراخ قرمز و نبض دار پسر بیرون ریخت و روی قسمت داخلی رونش، جاری شد.

تهیونگ از پشت یونگی عقب رفت و با احتیاط پای پسر که روی سینک بود رو پایین آورد. بعد با گرفتن هر دو بازوی یونگی کمک کرد تا کمرش رو صاف کنه ولی یونگی اونقدر درد داشت که دوباره به سمت جلو خم شد.

𝐋𝐎𝐓𝐔𝐒 (completed)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora