part 3

3K 485 45
                                    

" همه چیز تموم شده .. حالا تنها چیزی که باقی میمونه رضایت تنها آلفای خوانوادست . آقای کیم تهیونگ ، اگر به مادرتون اجازه میدید جونگ‌کوک به عنوان پسرش به فرزند خوندگی بگیره ، لطفا زیر این فرم امضا کنید "

مدیر بتا که یک خانم متشخص و متحرم بود ، با انجام دادن کاغذ بازی های پرونده پسرک چهار ساله ، با خوشرویی اعلام کرد که اونها بلاخره میتونن با امگا کوچولو به خونه برن .

با اینکه دو الفا هنوز راضی به انجام این کار نشده بودن ، اما جونگو با اون استایل خلافکارانه و صورت پُر از پیرسینگش ، به خودش اجازه دخالت در مسائل خوانوادگی همسرش رو نمیداد . پس طبق معمول جایی گوشه اتاق یا درحال سیگار کشیدن بود یا دست پر از تتو اش رو ماساژ میداد .

تهیونگ هم دودلی که بخاطر معصوميت زیاد اون بچه به دلش افتاده بود ، با نگاه کردن به چشم های مشتاق مادرش خفه کرد و خیلی سریع پایین اون برگه لعنتی امضا کرد .

" خب تبریک میگم خانم شین هه .. میتونید پسر جدید تون با خودتون ببرید . "

" خیلی ممنون خانم لی "

و بدین ترتیب پیرزن پانصد ساله با مهربانی و خوشحالی دست های لطیف و کوچولوی جونگ‌کوک که تمام وسایلش شامل یک کوله پشتی بچگانه و عروسک خرسی زشتش می‌شد رو ، به بیرون از اون ساختمان فرسوده کشوند تا سوار ماشین دامادش جونگو بشن .

دو مرد الفایی که با کلافگی از وضعیت جدید جلو نشسته بودن و مادری که با علاقه به شیرین زبونی های پسرک نیم وجبی گوش میداد .

****************************

                               《چند ماه بعد》

درحالی که بخاطر لجبازی های سوهیون وسط پیاده رو ایستاده بودن ، با شرمندگی از مردم و نگاه های سرزنش گرشون سرش پایین انداخت .

مردمی که تنها ضاهر قضیه رو میدیدن و فکر میکردن شین هه با بی‌رحمی و بدجنسی حاضر نیست به خواسته دخترک الفای ده ساله گوش بده و نیازش رو به عنوان یک والد برآورده کنه .

درصورتی که هیچکدوم نمی‌دونستن دختر بچه جیغ جیغو با دروغ و ادا گریه میکرد تا مادربزرگش رو وادار به انجام دستوراش کنه .

" هیششش ! .. سوهیون همه دارن نگاهمون میکنن "

" بهتر ، بزار بدونن چقدر بدییی !! "

و دوباره گریه های دروغینش رو از سر گرفت تا جایی که دل ساده و معصوم جونگ‌کوک به رحم آورد و بعد از اینکه امگای درونش با از خودگذشتگی تصمیم گرفت تا سهم پولی که قرار بود برای اون خرج بشه رو ، به دخترک الفا ببخشه .

" گریه نکن سوهونی ، می تونی از مال من استفاده کنی ... اومونی اشکال نداره اگه بجای شلوال من ، واسه سوهونی علوسک بهریم ؟ "

" البته که نه کوکی ! .. سوهیون همه یهم خودش صرف لباس کرد درحالی که تو هنوز شلوار نداری "

پیرزن بتا با مهربانی پیشنهاد دست و دلبازی امگا رو رد کرد و خواست تا دوباره با حرف زدن بهانه گیری های نوه اش رو ساکت کنه که دختر الفا به یکباره شروع به جیغ زدن و کتک زدن مادربزرگش کرد .

" نمیخوااااااممممممم ..... من این عروسک نمیخواااااااااااااااااامممممممممممم ...... "

سوهیون با خشونت شروع به کتک زدن شین هه کرد و جونگ‌کوک هم طبق معلول همیشه ، با قرار گرفتن وسط اون دو نفر سعی در نجات دادن جون پیرزن موردعلاقه اش کرد که حالا بعد از چندماه رسما نقش مادرش رو پر کرده بود .

اما حیف که پسر نمی‌دونست دخترک الفا چرا باید اینجوری جواب مهربانی اون خانم پس بده !

" سوهیون اروم باش ! ... تمومش کننننن ! "

بعد از فریاد عصبانی شین هه که بلاخره صبرش از دست داده بود ، سوهیون با لجبازی بیشتری و علم به اینکه داره چیکار میکنه ، عروسک باربی جدیدی که تنها یک هفته از خریدش گذشته بود ، وسط خیابون پرت کرد و چهار زانو نشست تا با خیال راحت تر جیغ های فرابنفشش رو بکشه .

از اونطرف شین هه ای که با چهره های خشمگین و ملالت بار مردم تحت فشار قرار گرفته بود ، تصمیم گرفت تا اول عروسک باربی نوه اش رو از وسط خیابون جمع کنه. 

خوشبختانه با علم به اینکه کوکی چهار ساله چقدر عاقل و آرومه،  اون کنار نوه بهانه گیرش ول کرد تا شاید مثل دفعه قبل جیغ کشیدن های دخترک اروم کنه .  اما قبل از اینکه دستش به اون عروسک باربی برسه ، توسط ماشینی که با سرعت در حال حرکت بود ، اثابت کرد و سه متر دور تر پرت شد .

درحالی که صدای جیغ لاستیک های اون ماشین با صدای جیغ های سوهیون امراه شده بود ، جونگ‌کوک چهار ساله شاهد بدترین صحنه ممکن بود .

تصادف کردن پیرزن مهربون موردعلاقه اش با ماشینی که چندتا الفای مَست راننده اون بودن و دیدن خونی که هر لحظه بیشتر از قبل روی آسفالت خیابون پخش می‌شد،  هیچوقت قرار نبود ، از ذهن امگای درونش بیرون بره .

*************************

دیدید چی شد ؟

سوهیون ناخواسته مادربزرگش به کُشتن داد

اینقدر از این بچه های لوس و نُنُر بدم میاد که نگووووو 🌹

❣𝐂𝐮𝐭𝐢𝐞  {ᵛᵏ}Where stories live. Discover now