" پارک جیمین ! فکر کردم گفتی یه پارتی ساده است "
جونگکوک درحالی که حنجره خودش پاره میکرد تا صداش به گوش دوست کله شقش برسه ، گفت و جیمین هم متقابلا صداش رو سرش انداخت تا گفته هاش تو اون شلوغي به گوش دوست دندون خرگوشی اش برسه .
" خب همینطوره "
اصلا هم اینطور نبود . با اینکه پسر کوچکتر تابحال در هیچ پارتی شرکت نکرده بود ، اما باز هم تصورات خیلی متفاوتی با اونچه که میدید ، داشت . اونجا خونه یکی از آلفای محبوب تیم مدرسه بود که ضاهرا به محض مسافرت رفتن پدر و مادرش ، اونجا رو تبدیل به یک بار و دیسکو کرده بود .
یکی از الفا های دختر وضیفه دیجی رو به عهده گرفته و بود و رسما داشت بلند گو های رو با بیت بالا سوراخ میکرد و زمین زیر پای پسر میلرزوند. بقیه بچه های مدرسه هم یا داشتن وسط خونه با ریتم آهنگ بالا و پایین میپریدند یا یه گوشه درحال مَست کردن و کارای خاک بر سری بودن .
نگاه معصوم امگای شانزده ساله به زوجی جلب شد که درست وسط اون همه شلوغی و چشم جماعت درحال لخت کردن همدیگه و فرو بردن زبون شون تو حلق همدیگه بودن . چطور بقیه میتونستن اینقدر بی پروا رفتار کنن ! ؟
درحالی که پسر کوچکتر تنها از دیدن اون صحنه چنان خجالتی میکشید که گونه های تُپُلش صورتی کرده بود و رایحه اش هم بین اون همه رایحه بوی خجالت زدگی روح امگای پشمکی فریاد میزدن .
" چرا جلوی در ایستادی کوکی !؟ "
وقتی ایین وو از پشت سر امگا متوجه تردید جونگکوک شد ، شونه هاش گرفت و به سمت باغ پشتی هدایتش کرد .
" بیا بریم باغ پشتی دوستام اونجان .. میخوام بهشون معرفیت کنم ! "
و الهی ماه شکر که فضای پشتی خونه خیلی ساکت تر و معذب کننده تر از داخل خونه بود . چون حالا آلفا ها همگی لخت درحال شنا وسط استخر باغ بودن و امگا ها همگی روی صندلی های ساحلی اطراف استخر منتظر تور کردن یکی از اون پسر ها بودن .
جونگکوک فقط نمیخواست در دیدار اول با دوست های ایین وو به چشم یه بچه مدرسه ای خرخون نگاش کنن ، پس سر راهش یه لیوان از اون شرب هایی که جیمین میگفت توش الکل یا همچین چیزی ریختن ، برداشت .
اشکالی نداره اگه کمی مینوشید! ؟
بهرحال دیگه تهیونگی نبود که سر خوراکی های مضر باهاش بحث کنه و جانگ ووکی هم نبود که بخواد از پسرک معصوم و بازیگوش دفاع کنه . جونگکوک الان اونقدری بزرگ شده بود که بدون اطلاع سرپرست هاش به پارتی بره و تا خرخره مست کنه. چون خوشبختانه فرداش قرار نبود با الفا هاش راجب به گند کاری هاش جواب پس بده ." سلام بچه ها ! "
وقتی ایین وو به سمتی رفت که بهترین و خوش چهره ترین آلفا های اون دبیرستان ، دور یک حلقه جمع شده بودن . پسر کوچکتر فقط آب جمع شده تو دهنش قورت داد و سعی کرد کمتر مثل بچه ها بنظر برسه.
ایین وو با ذوق با همه آلفا های پسر که نیم تنه هاشون لخت بود ، دست داد و در نهایت سمت پسرک خرگوشی معصوم برگشت تا به عنوان دوستش معرفیش کنه . هرچند همه اون جماعت حاضر راجب به کراش دیوانه وار آلفا به امگای کیوت و خوشگل میدونستن.
" این جونگکوکه .. دوستم ! "
ایین وو با بدبختی واژه دوست به کار برد ، ولی چیزی که در حقیقت میخواست بگه " دوست پسرم " بود . خوشبختانه امگا های همراه بعضی از دوستانش موفق شدن تا جو معذب کننده رو کمی گرم کنن .
" خوشبختم جونگ کوک ، به جمع ما خوش اومدی "
" مرد ! هیچوقت فکر نمیکردم ایین وو رو کنار کسی ببینم . ولی حالا تقریبا خوشحالم که قرار نیست تا ابد مثل پیرمرد ها تنها بیای مهمونی . هرچند مطمئن نیستم وسط راه پلیس بخاطر بچه دزدی دستگیرت نکنه "
یکی از الفا به ایین وو طعنه زد و جونگکوک به خوبی متوجه قضیه شد . اون ها قطعا بخاطر ضاهر کودکانه و جهره فوق کیوت جونگکوک دچار اشتباه شده بودن . چون پسر خرگوشی متأسفانه نتونسته بود بره خونه جیمین و مجبور شد یکی از همون هودی هایی که تهیونگ با ذوق براش میخرید بپوشه.
یه هودی صورتی که روی کلاهش دوتا گوش خرگوشی داشت . پسر امگا تمام این ده سال بخاطر سلیقه و علایق الفا هاش ،فقط یه عالمه از این لباس های بچهگانه و کیوت رنگی داشت که متأسفانه برای همچین موقعیت هایی مناسب نبودن .
" من شونزده سالمه ، ولی مثل تو واسه اومدن به اینجا از پدر و مادرم اجازه نگرفتم ! "
جواب دندان شکنی که جونگکوک داد باعث تشویق امگا ها و الفا ها شد و در نهایت رایحه افتخار آمیز ایین وو تو مجرای تنفسی اش پیچید .
" عجب زبون تندی هم داری بچه خرگوش ! ببینم اون زبونت تو موقعیت های دیگه هم همینقدر تند و تیز عمل میکنه "
" خیلی خب بسته دیگ..... "
ایین وو قبل از وقوع هرگونه حادثه سعی کرد تا دوست آلفای مستش رو خفه کنه . چون بعدش تضمین نمیکرد که خودش دهنش بخاطر توهین به امگای مورد علاقه اش خورد نکنه . اما همون امگای به ظاهر زیبا و معصوم که توی اون هودی بینهایت بانمک و خوردنی بنظر میرسید، امشب قصد داشت تا اون روی دیگه شو نشون بده و قطعا چنان جواب دندان شکنی داد که همه علاوه بر تشويق دوباره ، خفه خون گرفتن .
" عملکرد زبونم بسته به طرف مقابل داره . مثلا اگه تو دهنم جا نشه خوب کار میکنه . ولی برای تو فکر نکنم جواب بده !"
طعنه کثیفی که جونگکوک راجب به کوچیک بودن سایز الفا بهش زده بود ، قطعا به نفعش نبود . چون همه دنیا میدونستن الفا ها چقدر روی بزرگی سایز عضو شون حساسن . و اینکه یه امگای نیم وجبی با چشم های درشت و صورت کیوتش بخواد مسخره شون کنه ، خیلی به غرور الفا صدمه میزنه .
ولی جونگکوک تظاهر میکرد خیلی شجاعه و درحالی که تقریبا تو بغل ایین وو فرو رفته بود ، شروع به خوردن اون نوشیدنی الکلی که هیچ ايده ای راجب به ماهیتش نداشت کرد .
اشکال نداره اگه یه امشب وانمود میکرد یه امگای خیلی باتجربه و بالغ هست !؟
اونا که هیچکدوم نمی دونستن جونگکوک تا همین دو سال قبل ، شب ها با پستونک بغل الفا هاش میخوابید!
*************************
پارت بعدی ام فردا آپ میکنم
بچه ها اگه غلط املائی دیدید بهم بگید . من زیاد چک نمیکنم
.
.
.
YOU ARE READING
❣𝐂𝐮𝐭𝐢𝐞 {ᵛᵏ}
Fanfiction{فصل اول اتمام یافته} یه امگا و دو آلفا جفت بودن !؟ این شرایط وقتی به نهایت بدشانسی میرسید که اون دو آلفا سرپرستی جفت کوچولو موچولو شون رو از یتیم خونه به عهده میگرفتن ؛ اونم درحالی که نفرت عمیقی به بچه ها داشتن . یعنی تهیونگ و جانگووک میتونستن ا...