part 10

3.3K 575 40
                                    


صبح روز بعد تهیونگ درحالی چشم هاش باز میکرد که خودش و همسرش جونگو تا انتهای دماغ هاشون داخل گردن امگا کوچولو شون فرو کرده بودن و جوری با پیچیدن بازو و انداختن پاهاشون روی هم ، بدن جونگ‌کوک شیش ساله رو بین بدن هاشون زندانی کرده بودن که خود تهیونگ به سختی تونست از حصار دست و پاهای جونگو بیرون بیاد .

" خوبه صد بار گفتم موقع خواب به من نچسب ! "

مرد صد ساله با همون موهای ژولیده و لباس خواب گشادش ، بخاطر اخلاق بد همسرش که عادت داشت موقع خواب بغلش کنه و از قضا با بازو های درشت و سنگینش الفای قدبلند خفه کنه ، گِله کرد .

با وجود اینکه قبل از ازدواج تهیونگ خودش رو بسیار الفای بغلی میدید و همیشه اون کسی بود که جونگو رو بغل می‌کرد، اما این عادت با گذشت سالها از زمان ازدواج دو آلفا حالا بدبختانه به جانگ‌ووک هم سرایت کرده بود و الفای بزرگتر متنفر بود از اینکه صبح ها خودش رو مثل عروسک در حصار بازوی تتو شده همسرش ببینه و بخاطر طرح ترسناک تتو هاش سکته نکنه .

تهیونگ طبق عادت روزمره اش دست و پاهاش کش آورد و بعد از نوشیدن یک لیوان لیموناد با دونه های خاکشیر ، خودش برای ورزش صبحگاهی اش آماده کرد و لباس ورزشی پوشید .

حیف که دیگه با وجود دوتا بچه شیطون و مسؤلیت مراقبت کردن ، نمی‌تونست الفای دیگه رو هم بیدار کنه تا مثل همیشه باهم تا پارک کنار خونه شون مسابقه دو بزارن . هرچند جانگ‌ووک هیچوقت صبح های زود با خوش اخلاقی بیدار نمیشد مگر با نیشگون و تکون خوردن های شدید .

" جونگو ! ... جانگ‌ووک !! ."

" هووممممم ! "

جانگ‌ووک با بی‌حوصلگی ' هوم ' کشیده ای از زیر پتو گفت و خودش بیشتر به منبع رایحه شیرین تو بغلش چسبوند . ضاهرا الفای پیرسینگ دار بعد از مدت ها داشت یک خواب راحت و آرامش بخش با رایحه اون کیوتی تجربه میکرد و کی دلش می‌اومد بیدارش کنه !

تهیونگ هم که با دیدن این صحنه دوست داشتنی ترجیح داد که طبق پیشنهاد همسرش بجای بیدار کردنشون اول اون لحظه رو با یک عکس ثبت کنه ، به سمت تلفنش رفت و اولین عکس اون روز با تصویر سکسی همسرش که خیلی زیبا امگای شيش ساله شون در آغوشش حل کرده بود ، ثبت کرد .

" دارم میرم پیاده‌روی جونگو ؛ مراقب بچه ها باش تا برمیگردم ! "

" هومم ! "

" اینقدرم نچسب به اون بچه ..خفه اش میکنی ! "

" همم ! "

" سرش از زیر پتو دربیار اکسیژن بهش برسه ؛ طفلکی ! "

" امم .. "

وقتی دید آبی از مرد خواب‌آلود گرم نمیشه، خودش دست به کار شد و تاحد امکان پتو رو کنار زد تا اکسیژن مورد نیاز جونگ‌کوک از زیر بغل جونگو بهش برسه .

❣𝐂𝐮𝐭𝐢𝐞  {ᵛᵏ}Where stories live. Discover now