جونگکوک با لحن همیشگی به دوست جدیدش سلام داد . حقیقتا وقتی معلوم شد مددکار اجتماعی که جونگکوک میبایست در خونه اونها اقامت کنه ، یکی از دوستان قدیمی تهیونگ و جانگووک بوده ، خیلی تعجب کرد .
چون پسر شانزده ساله اصلا اونها رو نمیشناخت و یا به یاد نمیآورد. ولی متاسفانه اونها میگفتن وقتی خیلی بچه بوده یکبار با ایین وو دعوا کرده و آلفا ها به همین خاطر تصمیم گرفتن تا رفت و آمد با اونها رو تموم کنن .
پس طبیعی بود که جونگکوک هیچی از خاطرات دوران کودکی بهیاد نداشت و فقط میدونست که قبلا با ایین وو دوست بوده . بهرحال پسر خرگوشی الان سی روز بود که در خونه اون خوانواده اقامت داشت و تا حالا که خوب تونسته بود با پسر آلفای و خواهر دو ساله اش کنار بیاد .
" سلام کوکی .. از جلسه مشاوره برمیگشتی ، نه !؟ ... مگه نگفتم منتظرم بمون و همینطوری تو حیاط قدم نزن! "
اگرچه جونگکوک هنوز به طور کامل درک نکرده بود، چرا آلفای ایین وو اینقدر روش حساسیت به خرج میداد . شاید اونم مثل مادرش که خودش رو موظف حمایت از کودکان بدسرپرست میدونست، همچین حسی نسبت به جونگکوک داشت .
وگرنه چه لزومی داشت آیین وو هربار که تو حیاط قسمت الفا های مدرسه قدم میزد ، مثل یه بادیگارد پسر امگا رو اسکورت کنه !
" تنها نیستم ، جیمینم باهامه ! "
" بهرحال اینجا حیاط الفا هاست و شما دو تا امگایید . اگه رایحه یکی رات بشه و ازیت تون کنه چی !؟ . "
ایین وو چشم غره ای به الفایی که نگاه هیزشو رو بدن پسر شونزده ساله میچرخوند، رفت و دو طرف شونه های جونگکوک به سمت خودش کشید تا از طریق رایحه آلفایی خودش ، بوی شیرینی کوکی های پخته شده گرم رو کاور کنه .
" ما مواظب خودمون هستیم ، ولی بازم ممنونم "
جیمین که طبق معمول وقتی اون دو نفر به هم میرسیدن و همه اطرافیان شون رو فراموش میکردن ، بهشون یادآوری کرد اونم اونجاست و کنار دو کفتر عاشق راه افتاد .
اگه تهیونگ کیم و جونگکوک جانگ الفا های حقیقی جونگکوک نبودن ، جیمین شک میکرد که ایین وو قطعا جفت حقیقی پسر خرگوشی هست . ولی متأسفانه یا خوشبختانه جیمین همه چیزو میدونست و عشق واقعی دو آلفا رو به امگا کوچولوی لوس دیده بود . پس هیچوقت به همچین چیزی فکر نمیکرد.
اون فقط از طریق حس های فوقالعاده امگاییش متوجه علاقه آشکارای ایین وو به دوستش شده بود و حتی چندین بار به شوخی این مسئله رو برای پسر شونزده ساله خنگ مطرح کرده بود . ولی متأسفانه دوست دندون خرگوشی اش اینقدر خنگ و احمق بود که متوجه نمیشد .
جونگکوک درحالی که حالا کاملا با بوی رایحه آلفای آیین وو غرق شده بود ، لبخند دندون نمایی زد و همینطور که از میون الفا های تو حیاط رد میشد با سادگی و معصوميت همیشگی اش از پسر تشکر کرد .
" ممنونم که هر دفعه همراهیم میکنی. "
"این چه حرفیه کوک .. واسه مهمونی امشب میای دیگه !؟ میخوام ماشین بابامو قرض بگیرم ، گفتم باهم بریم! "
" خیلی خوبه ! ... ام ... باشه میام ! ساعت چند !؟ "
" ساعت نُه آماده باش ! من به مامان و بابا میگم میخوایم بریم کافه واسه تولد یکی از دوستام .. تو ام همینو بگو که نگران نشن! "
حالا دیگه اونها به دیواری رسیده بودن که قسمت مدرسه امگا ها و الفا هارو از هم جدا میکرد . این یعنی وقت جدایی بود .
" باشه ... ام پس امشب میبینمت "
" میبینمت "
جیمین مقابل چشم های قلبی شکل ایین وو دست جونگکوک محکم گرفت و به طرف در ورودی مدرسه کشید تا پسر از یک مربع عشقی نجات بده . شک داشت کسی بتونه مقابل خشم دو آلفای حقیقی امگا سر راست کنه و جیمین نمیخواست دوستش دچار شکست عشقی بشه .
اگه بخاطر دوستی ایین وو با یونگی مین نبود حتما تا الان چهارتا فحش آبدار نثار اون الفای هیز میکرد، ولی حالا بخاطر کراش عزیز خودش هم شده بود میبایست احترام اون الفا رو نگه داره . چون اونا همشون یه اکیپ بودن و دوست بودن با ایین وو یعنی دوست بودن با یونگی .
وقتی وارد خیاط قسمت امگا ها شدن و به سمت کلاس هاشون راه افتادن ، جونگکوک تازه به یاد آورد که لباس مناسبی برای امشب نداره و مشغله فکری مهمتری به اسم " در جریان قرار دادن دو الفا " داره .
" چیم من واسه امشب هیچی ندارم بپوشم ! "
" کور خوندی من لباسام بهت قرض نمیدم ! چشماتم اونجوری درشت نکن که خر نمیشم ! "
جیمین با بدعنقی جواب داد و جونگکوک حتی بیشتر از قبل از چشم های بادومی اش رو درشت کرد . دقیقا همون قیافه معصوم و کیوتی که نقط ظعف همه بود .
" اه خیلی خوب ! ... بیا لباس های منو بردار "
جیمین تنها با نیم نگاهی که به سمت دوست کیوت و آب زیرکاهش انداخت، خَر شد و با لحن شکست خورده ای موافقت کرد . اون نیم وجبی کیوت میدونست همه عاشق و دلباخته چهره معصومش هستن و هر بار که میخواست به چیزی برسه ، خیلی خوب از این ویژگی ضاهری اش استفاده میکرد . مخصوصا اگه میخواست الفا هاش تهیونگ و جانگووک خَر کنه.
پس تنها کاری که لازم بود پسر امگا انجام بده ، برقراری یک تماس تصویری با دو آلفا و نشون دادن چهره مظلومش به اونها بود تا با رفتن جونگکوک به این دورهمی دوستانه موافقت کنن .
البته که پسر امگای شونزده ساله هم با شناختی که از تهیونگ و جانگووک داشت ، میدونست صد سال سیاه قرار نیست بهش اجازه شرکت در پارتی الفا هارو بدن . پس اشکالی نداشت اگه جونگکوک کوچولوی نازپرورده کمی از حقیقت رو سانسور میکرد.
مثلا اون قسمت رفتن به پارتی الفا های سال بالايی همراه با ایین وو. جونگکوک فقط میخواست قسمت بیرون رفتنش با یه دوست رو برای سرپرست هاش شرح بده . شاید مثل همون دروغ کوچیکی که ایین وو به پدر و مادرش میگفت .
************************
دیدید بَچم چطور جیمین خر کرد ؟😂
جونگکوک عجب شیطونی شده 😉
تازه میخواد به الفا هاشم دروغ بگه 🔥
چه شودبچه ها امشب دو پارت آپ شد . حواس تون باشه پارت قبلی چک کنید
YOU ARE READING
❣𝐂𝐮𝐭𝐢𝐞 {ᵛᵏ}
Fanfiction{فصل اول اتمام یافته} یه امگا و دو آلفا جفت بودن !؟ این شرایط وقتی به نهایت بدشانسی میرسید که اون دو آلفا سرپرستی جفت کوچولو موچولو شون رو از یتیم خونه به عهده میگرفتن ؛ اونم درحالی که نفرت عمیقی به بچه ها داشتن . یعنی تهیونگ و جانگووک میتونستن ا...