پسر کوچکتر تقریبا شب خوبی رو با دوستای خودش و آیین وو گذروند . شاهد تلاش های بیفایده جیمین برای جلب توجه یونگی و اوسکل بازی های یونگی برای ناديده گرفتن جیمین بود .
شاهد مسخره بازی های دوست های ایین وو که سر بلند ترین شیرجه تو استخر باهم شرط بندی میکردن بود و سر همین شیرجه زدن ها کُلی خندید . همینطور وقتی دوست هاش با حالت مستی به سمتش اومدن و ازش خواستن موقع بوسیدن الفا ها ، ازشون فیلم و عکس بگیره ؛ جونگکوک هیچوقت فکر نمیکرد پارتی رفتن اینقدر خوش بگذره.
چون حالا میتونست علاوه بر مسخره کردن جیمین ، به بقیه آلفا ها و امگا های مستم بخنده . و حالا که تقریبا شب به انتهاش میرسید ، پسر کوچکتر خودش رو در موقعیتی پیدا کرد که نمیدونست چطوری ازش سر در آورده.
" جونگکوک بیا بریم برقصیم ! "
فقط یه جمله مبهم بود و بعدش پسر امگا با ایین وو وسط پیست رقص بودن . با اینکه فقط دو لیوان از اون نوشیدنی هارو تموم کرده بود ، اما میتونست سبک شدن سرش و حس رهایی الکل تو خونش حس کنه.
واسه همین دو دور با ایین وو وسط خونه بالا و پایین پریدن و حالا وسط دور سوم با آهنگایی آرومی، بین دست های پسر آلفا گیر افتاده بود .
" میدونستی خیلی خوشگلی امگا ! "
جمله پسر آلفا، گونه های تُپُل جونگکوک سرخ کردن و پسر کوچکتر فقط خیلی خجالت کشید . درسته که اون همیشه جمله های این شکلی از زبون تهیونگ و جانگووک میشنید و کاملا به لوس شدن از طرف اونها عادت کرده بود ، ولی تا حالا موقعیت این شکلی براش پیش نيومده بود و ایین وو هم براش مثل یه غریبه میموند .
" اینقدر خجالت نکش جونگکوک ، بجاش بقلم کن ! "
ایین وو با حالت مسخره ای دست هاش باز کرد و جونگکوک هم فقط با سرخوشی خودش تو بغل الفا پرت کرد . اجازه داد پسر الفا محکم در اغوش بگیرتش و خودش هم به رسم عادت وقت هایی که تو اغوش الفا هاش فشرده و لوس میشد ، چند لحظه بیحرکت موند و بعد سرش به سینه ایین وو مالید .
" اوه جانگی !!! منو دور خودت بچرخون "
جونگکوک با گیجی و منگی به آلفای عضله ای و تتو دارش که خیلی خفن بود دستور داد ، اما هیچ واکنشی دریافت نکرد . صبر کن !
اصلا از کی عضله های درشت سینه جانگووک اینقدر لاغر و کم حجم بودن !؟
جونگکوک درحالی که سرش مثل یه گربه لوس به آون سینه آب رفته میمالید، با خودش فکر میکرد که شاید به جای آلفا جانگووک ، آلفا تهیونگی اش بغلش کرده . پس درحالی که قفل دست هاش پایین کمر آلفا محکم کرد و منتظر نوازش شدن موهای سرش شد .
اما حتی این اتفاق هم نیوفتاد و درست لحظه ای که پسر خرگوشی چشم های خمارش باز کرد ، تور دوربین گوشی و صدای " چلیک " عکس گرفتن تو گوش هاش پیچید .
YOU ARE READING
❣𝐂𝐮𝐭𝐢𝐞 {ᵛᵏ}
Fanfiction{فصل اول اتمام یافته} یه امگا و دو آلفا جفت بودن !؟ این شرایط وقتی به نهایت بدشانسی میرسید که اون دو آلفا سرپرستی جفت کوچولو موچولو شون رو از یتیم خونه به عهده میگرفتن ؛ اونم درحالی که نفرت عمیقی به بچه ها داشتن . یعنی تهیونگ و جانگووک میتونستن ا...