part 24

2.7K 506 73
                                    

" پس خودت بلدی حموم کنی ؟ ...‌ ببین شامپو هارو گذاشتم پایین که دستت بهشون برسه . مواظب باش نره تو چشمت خب ! "

" باته افلا ! "

"‌ پس من بیرون منتظر میمونم . خوب خودتو بشوری باشه !؟ "

تهیونگ با گوشزد کردن همه موارد از حموم اتاق خارج شد تا جفت کوچولو موچولوی شیش ساله اش به راحتی حموم کنه و از حضور اون خجالت نکشه .

کمی بعد وقتی داشت سبد لباس چرک هارو داخل ماشین لباسشویی خالیی می‌کرد با شنیدن صدای تقریبا بلند جونگ‌کوک که از داخل حموم به گوش می‌رسید،  اصلا نفهمید با چه سرعتی خودش به کوچولوی کیوتش رسونده.

" چی شده جونگ‌کوک !؟.. چرا جیغ میزنی ؟ "

تهیونگ سراسیمه وارد فضای بخار گرفته حموم شد و جفت شیش ساله اش رو در حالی دید که لخت مادرزاد، روی سکوی وان ایستاده و هار هار گریه میکنه .

" هق افلا ... سو-سوکس ! "

وقتی جونگ‌کوک کوچولو با اون دستای ناز ریزه میزه اش به فضای زیر دوش اشاره کرد که همچنان باز بود و آب با سرعت به پایین می‌ریخت،  تهیونگ هم تازه تونست متوجه شکل قهوه ای رنگی بین سفیدی کاشی ها بشه و حالا خود الفا هم از شدت بزرگی و ترسناکی اون موجود زشت رنگ به رخ نداشت .

" ه-همینجا ب-بمون !... میرم جونگو صدا کنم "

تهیونگ با صورتی رنگ پریده سریع از فضای بخار گرفته حمام خارج شد و محض اطمینان از اینکه سوسک قهوه ای تا بازگشتش نمیتونه بیاد داخل اتاق ، در سرویس بهداشتی بست و همون لحظه تو ذهنش از طریق باندی ذهنی که با همسر شجاعش داشت ، شروع کرد به جیغ زدن .

" جانگ‌ووک ! جانگ وووکککک !!! ... جااااااننننگگگگگ وووووکککککککک !!!!!!! "

همونطور که داخل ذهنش سعی می‌کرد با آلفای دیگه ارتباط برقرار کنه ، پله های خونه رو دوتا دوتا پایین اومد و خودش به درب ورودی گاراژ رسوند .

" چرا صدات انداختی رو سرت آلفای بدردنخور !؟ "

جانگ‌ووک قبل از ورود باشکوه همسرش به داخل اشغالدونیِ گاراژِ تعمیراتی اش ، جواب تهیونگ احمق رو داد و بعد از ورود سراسیمه آلفا با تعجب و نگرانی نگاهش به چشمای ترسیده اون داد .

" وات د فاک‌! .. این چه حالیه !؟ "

تهیونگ که همه دو طبقه تا گاراژ رو دویده بود ، نفسش بالا نمی‌اومد و همینطوری که صورتش وحشت‌زده بود با بیچارگی و تته پته اسم جفت شیرین شون رو به زبون اورد .

" ج-جونگ‌ ک-کوک !! "

حالا آلفای جونگو هم به محض شنیدن کوچک‌ترین خبری از جفت کیوت مقدر شده اش با کنجکاوی سیخ نشست و گوش هاش آماده دریافت اطلاعات بیشتری شد . اما از اونجایی که  تهیونگ هنوز نفس نفس میزد و حالت چهره اش خیلی ترسیده بود ، قلب آلفای جانگ‌ووک با تصور بدترین اتفاقات ممکن یک ضربان جا انداخت!

" جونگ‌کوک چی !؟ چیزیش شده ؟ .. "

آلفای جونگو با ترس سریع بلند شد و بدون توجه به دست های سیاه روغنی اش مسیر طبقه بالا رو در پیش گرفت و جسم بدردنخور همسرش رو با قدرت به کنار شوت کرد .

"نکنه دوباره غش کرده !؟ .... تهیونگ بدردنخور ! مگه قرار نشد تو مواظبش باشی . حتی این یه کارم نمیتونی بکنی الفای دست و پا چلفتی . اون فقط شیش سالشه و تو ..."

جانگ‌ووک غر زنان ، درحالی که الفاش از ترس و عصبانیت آسیب دیدن جفت نازش مدام غرش می‌کرد و قلبی که نزدیک بود از سینه اش بیرون بپره ، خودش به طبقه بالا رسوند و به محض شنیدن صدای برخورد چیزی با کف زمین ، وحشت زده از غش کردن دوباره جونگ‌کوک،  خودش به حمام رسوند و سراسیمه وارد فضای بخار گرفته شد .

" نتلس افلا ! .. کووشتَمش ! "

جونگ‌کوک کوچولوی شیش ساله با شیرین ترین لحن ممکن و درحالی که با اون دستای ریزه میزه اش دمپایی خیلی بزرگ الفا هارو تو دستش نگه داشته بود با کیوتی تمام بالای جنازه سوسک قهوه ای رنگ ایستاده بود و ادعا می‌کرد می‌کرد که خودش در نهایت شجاعت اون سوسک بزرگ رو له کرده .

جونگو چند لحظه لازم داشت تا مغزش اطلاعات نتیجه گیری کنه و بفهمه چه اتفاقی افتاده.  سپس بعد از زدن لبخند افتخار آمیزی به امگای شیش ساله برهنه اش ، به پشت سرش برگشت و چنان نگاه ترسناکی سمت تهیونگ انداخت که همه کرک و پرهای الفا ریخت و با عجله به بیرون فرار کرد .

ولی همچنان میتونست صدای فریاد همسرش از طریق باندی ذهنی اش بشنوه .

" تهیونگگگگگگگگگ !!!!!! "

**********************

اگه از این پارت به خوبی حمایت کنید
سریع به پارت دیگه هم آپ میکنم

اگه از این پارت به خوبی حمایت کنید سریع به پارت دیگه هم آپ میکنم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جونگ‌کوک
کیوتی

.
.
.

تهیونگ

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


تهیونگ
.
.
.


❣𝐂𝐮𝐭𝐢𝐞  {ᵛᵏ}Where stories live. Discover now