Impossible cooperation

93 38 59
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

با خشم و کلافگی، رمز در رو که آخرین بار یواشکی حفظ کرده بود، وارد کرد و وارد خونه شد. وقتی با سالن خالی از هر موجود زنده ای مواجه شد، صداش رو بلند کرد و اسمش رو صدا کرد.

+ وانگ ییبو...وانگ فاکینگ ییبو....احمق کدوم گوری هستی؟

با شنیدن صدای آروم و خونسردش که از طرف اتاق خواب میومد، نگاهش رو به اون سمت داد.

_ افسر شیائو چطور میتونی رمز در خونه مردم رو حفظ کنی و بی اجازه وارد شی؟ خیلی پروو و خودمونی شدی

با دیدنش که خونسرد و دست به جیب به طرف میومد، چند قدم بلند برداشت و به محض رسیدن بهش یقه اش رو گرفت.

_ واو چه خبره؟ آروم باش

+ کار تو نبوده؟!

_ الان سوالیه یا خبری؟

+ وانگ ییبو لودگی رو بذار کنار بنال ببینم کار تو بوده یا نه؟

ییبو با شنیدن صدای فریادش، جدی شد و بعد از بیرون آوردن دست هاش از جیبش، مچ هاش رو گرفت.

_ چی کار من بوده یا نبوده شیائو ژان؟

+ این قتل های کوفتی که یک ماهه داره اتفاق میوفته

اخم های ییبو با شنیدن این حرف توی هم رفت.

_ کدوم قتل ها؟

+ یعنی تو از قتل دخترای بین ۲۰ تا ۲۵ سال که هفته ای دو بار اتفاق میوفته بی خبری؟

_ معلومه که بی خبرم....من هرگز آدم بیگناهی رو نمیکشم شیائو ژان...خودتم این رو خوب میدونی

ژان با شنیدن این حرف با آسودگی نفسش رو بیرون داد و بعد از آزاد کردن مچ هاش از دست های ییبو، عقب رفت. تمام طول مسیر امیدوار بود این قتل ها ربطی به ییبو نداشته باشه.

ییبو با دیده چهره کلافه، زیر چشم های گود شده و صورت لاغر شده اش، جلو رفت و بازوش رو گرفت.

_ پس دلیل اینکه یک ماهه ازت خبری نیست همینه

+ اره....حالا زود باش برو آماده شو

بعد از در آوردن بازوش از دست ییبو و همونطور که به طرف در میرفت گفت.

_ کجا؟

+ صحنه جرم...زود باش وانگ ییبو

_ من؟ صحنه جرم؟

+ فقط خفه شو و همراهم بیا

این آخرین جمله ای بود که ییبو قبل از خروج ژان از خونه اش شنید. سری تکون داد و بعد از عوض کردن لباس هاش از خونه بیرون زد. با دیدن ماشین ژان که دم در در پارک شده بود، به طرفش رفت و سوار شد.

imagine YizhanWhere stories live. Discover now