love and law

201 62 33
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

نگاهی به سر در اداره پلیس انداخت و با قدم های محکمی وارد شد. از اینکه باید به خاطر موکل جدیدش بازم به این اداره برمیگشت همچینم ناراضی نبود. ولی خب سر و کله زدن با اون افسر جذاب...این دلیل بهتری بود.

یکی از سربازهایی که میشناختش با دیدنش سریع جلو اومد.

سرباز: سلام جناب وکیل خیلی خوش اومدید. کمکی میتونم بهتون بکنم؟

با انگشت اشاره، عینکش رو کمی بالا داد و از سر تا پای سرباز رو با دقت نگاه کرد. دستپاچه به نظر میومد.

+ سلام میخواستم افسر...

سرباز: اوه بله بله توی دفترشون هستن میتونید برید پیششون

سری تکون داد و با همون قدم های محکم به طرف دفتر فرد مورد نظرش رفت. فاصله کمی با اتاق داشت که تونست صدای فریاد هاش رو بشنوه.

افسر با خشم دست هاش رو روی میز کوبید و تو صورت سرباز مقابلش فریاد کشید.

_ یعنی چی؟ چطور تونسته همچین کاری بکنه؟ یعنی خودش نمیدونه این چه پرونده ایه؟ اون وکیل احمق برای چی باید وکالت اون رو قبول کنه؟

نفسش رو بیرون داد و سرش رو پایین انداخت که شنیدن صدای خشک و سردش باعث شد سرش رو بالا بیاره و بهش نگاه کنه.

+ شاید اگه به جای داد زدن زنگ بزنی و از اون وکیل احمق بپرسی خیلی بهتر باشه

_ خوبه که اینجایید...ازتون دلیل قانع کننده میخوام

سرباز بیچاره، سریع از اتاق بیرون رفت و در رو بست.

_ چرا این پرونده رو قبول کردی؟؟ نمیدونی اونا کین؟ نمیدونی چقدر خطرناکه؟؟

وکیل با قدم های آرومی فاصله اش رو با میز افسر کم کرد. دست هاش رو مثلش روی میز گذاشت و صورتش رو جلو برد. انقدر که مطمئن باشه نفس های گرمش با لب هاش برخورد میکنه.

+ فکر میکنی چون یکبار باهم خوابیدیم میتونی بهم بگی چیکار کنم افسر وانگ؟؟

زبونش رو به آرومی روی لب های ییبو کشید و عقب رفت. پوزخندی به حالت مسخ شده اش زد و روی صندلی مقابلش نشست.

+ بشینید افسر وانگ

_ وکیل شیائو...باید بهم دلیل بدید

+ تاالان باید من رو شناخته باشید من به هیچوجه اجازه نمیدم بی گناهی متهم بشه حتی اگه به معنی شکستم توی اون پرونده باشه

_ اونی که وکالتش رو قبول کردید بیگناهه؟ میدونید اون کیه؟

+ من گفتم اون بی گناهه؟ اگه بی گناه بود که من اینجا نبودم

با این حرفش ییو کمی اروم گرفت و روی صندلیش نشست.

_ پس چی؟

+ نزدیک ترین فرد به آدمی که داره توی باتلاق غرق میشه کیه؟

_ کسی که داره نجاتش میده؟؟

+ حالا اگه اون نجات دهنده نیاز به یک سری چیزها از اون فرد داشته باشه، فرد در اختیارش میذاره؟

_ اره چون میخواد نجاتش بده...میخوای از اطلاعاتی که بدست میاری علیه خودش استفاده کنی؟

+ باهوشی افسر وانگ

_ ولی این کار یک ریسک احمقانه اس

نیشخند ژان و برق چشم هاش برای ییبو کافی بود تا بفهمه فرد مقابلش واقعا دیوونه اس.

+ من سرم درد میکنه برای این ریسک های احمقانه...پس دیگه مشکلی نیست؟

_ از من چی میخواید؟

+ تو مسئول این پرونده ای...کمکتون میکنم گیرش بندازید

از جاش بلند شد و کتش رو توی تنش مرتب کرد.

+ میبینمت افسر وانگ

بدون شنیدن جوابش برگشت و به طرف در رفت، ولی قبل از اینکه در رو باز کنه مچ دستش گرفته شد. ییبو به عقب چرخوندش و کمرش رو به دیوار کوبید. دست هاش رو دو طرف سرش روی دیوار گذاشت و بهش نگاه کرد‌.

ژان با شیطنت کمرش رو از دیوار فاصله داد و بدنش رو به بدن ورزیده ییبو چسبوند.

_ شیائو ژان تا کی قراره ازم فرار کنی؟؟

ژان پوزخند شیطونی زد.

+ الان نه افسر وانگ...الان نه

_ خیلی چموشی بانی

+ توهم خیلی مشتاق طعمه های چموشی توله شیر

ییبو فاصله صورت هاشون رو کم کرد و با لب هاش، لب های ژان رو لمس کرد.

_ تا کی؟

+ بعد از این پرونده...بعد از این پرونده جوابتو میدم

ییبو کمی سرش رو کج کرد و با صدای بمش روی گوشش زمزمه کرد.

_ فکر نکنم تا اون موقع تحمل کنی که زیرم از لذت پیچ و تاب نخوری. به خودت نگاه کن، این بدن، این چشم ها و نفس هات داره برای به فاک رفتن التماس میکنه

ژان بدون اینکه جوابش رو بده از زیر دست هاش در اومد و در رو باز کرد.

+ میبینمت افسر وانگ

کمی عینکش رو پایین داد و بعد از زدن چشمکی از اتاق بیرون رفت. ییبو خنده ای به حرکتش کرد و سر تکون داد.

_ داری کاری میکنی سخت به دستت بیارم. اوکی من عاشق چالشم
(Playing hard to get, I love the challenge)

این همکاری قرار بود به نتایج فوق العاده ای ختم بشه که ییبو شدیدا مشتاقشون بود.

imagine YizhanDonde viven las historias. Descúbrelo ahora