indemnity

91 29 52
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

همونطور که پنجره سراسری اتاق خوابش، به شهر زیرپاش نگاه میکرد، سیگارش رو روشن کرد و دم عمیقی ازش گرفت. دودش رو به بیرون فرستاد و اجازه داد چند لحظه ای دیدش رو تار کنه.

فردی که با فاصله کمی ازش کنارش ایستاده بود، ای پد توی دستش رو به طرفش گرفت.

× قربان اینم اون اطلاعاتی که خواسته بودید

سرش رو به طرف ای پد چرخوند و بعد از گرفتنش توی دست خودش، مشغول خوندن اطلاعات شد.

_ پس اون جوجه پلیسی که داره توی کاراش ما سرک میکشه اینه؟

× بله قربان خودشه

_ هممم چهره جذابی داره

نگاهی به عکسش انداخت و با دقت بررسیش کرد. با صدای مباشرش، نگاهش رو از عکس گرفت و دوباره به رو به روش دوخت. مباشرش همونطور که ای پد رو از دستش میگرفت گفت:

× چیکار کنیم رییس؟ کارشو تموم کنیم؟

_ نه بذار.....یکم میخوام باهاش بازی کنم

× هرجور خودتون صلاح میدونید

_ ساعت کاریش تموم شده؟

× خیر رییس

_ بریم از دور ببینیمش

مباشر سری تکون داد و جلوتر از رییسش بیرون رفت تا مقدمات رفتنش رو فراهم کنه. کمی بعد ماشین رو با فاصله کمی از اداره پلیس نگه داشت.

× دیگه الاناس که پیداش بشه

_ خوبه

طولی نکشید که قامت کشیده اش، با چهره ای جدی، از در اداره بیرون بیاد و به سمت ماشین گرون قیمتش بره.

_ همچین ماشینی برای یه افسر پلیس؟ یکم زیادی نیست؟ خانواده اش پولدارن؟

× خانواده اش اصلا چین نیستن قربان و خیر پولدار هم نیستن

_ خیلی خب...تعقیبش کن...طوری که متوجه بشه ولی نذار گیرت بندازه

مباشر سری تکون داد و به محض راه افتادن ماشین، دنبالش راه افتاد. با فاصله کمی از ماشین دنبالش میکرد و کم و زیاد شدن سرعت ماشین و عوض کردن مسیر ها توسط اون افسر پلیس، نشون میداد متوجه شده.

تا نزدیک خونه اش به تعقیب کردنش ادامه داد، تا زمانی که رییسش دستور داد کافیه. نیشخند روی لب های رییسش نشون میداد برنامه های جالبی برای اون افسر پلیس داره.

**********

از یک هفته پیش، هر موقع که از سرکار به خونه برمیگشت توسط یک ماشین تعقیب میشد. بعد یک ماشین تمام مدت دم در آپارتمان محل زندگیش توقف میکرد. ولی چندبار که سراغش رفت، کسی توی ماشین نبود.

imagine YizhanWhere stories live. Discover now